کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صریح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صریح
/sarih/
معنی
۱. روشن و آشکار.
۲. [قدیمی] خالص؛ پاکیزه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشکار، بیپرده، رک، روشن، عیان، قطعی، گویا، واضح
۲. رکگو
۳. بالصراحه، صراحتاً ≠ غیرصریح
برابر فارسی
روشن
دیکشنری
well-defined, clear-cut, definite, determinate, direct, distinct, explicit, express, flat, forthright, foursquare, plain, ingenuous, straightforward, perspicuous, point-blank, pointed, positive, precise, square, strict, unambiguous, unequivocal, uninhibited
-
جستوجوی دقیق
-
صریح
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشکار، بیپرده، رک، روشن، عیان، قطعی، گویا، واضح ۲. رکگو ۳. بالصراحه، صراحتاً ≠ غیرصریح
-
صریح
فرهنگ واژههای سره
روشن
-
صریح
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (ص .) ظاهر. 2 - (ق .) بی پرده ، رک .
-
صریح
لغتنامه دهخدا
صریح . [ ص َ ] (ع ص ) خالص از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص . (دستورالاخوان ). محض . || ظاهر و آشکارا. (غیاث اللغات ). بی پرده . پوست کنده . رک . هویدا : همی برمز چه گویم صریح خواهم گفت جهان ملک ملکی در جهان ملک افزود. مسعود سعد.تا با شما صریح بگوید...
-
صریح
لغتنامه دهخدا
صریح . [ص َ ] (اِخ ) نام اسبی مر بنی لخم را. (منتهی الارب ).
-
صریح
لغتنامه دهخدا
صریح . [ص َ ] (اِخ ) نام اسبی مر بنی نهش را. (منتهی الارب ).
-
صریح
لغتنامه دهخدا
صریح .[ ص َ ] (اِخ ) نام اسب عبدیغوث حرب . (منتهی الارب ).
-
صریح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sarih ۱. روشن و آشکار.۲. [قدیمی] خالص؛ پاکیزه.
-
صریح
دیکشنری فارسی به عربی
حريص , ختم , سريع , ملخص , موکد , واضح
-
واژههای مشابه
-
صريح
دیکشنری عربی به فارسی
اشکارا , پوست کنده , علني , کند , بي نوک , داراي لبه ضخيم , رک , بي پرده , کند کردن , بي تزوير , منصفانه , صاف وساده , گويا , فصيح , مسري , صاف و ساده , رک گو , اصيل , پرحرف , رک و راست
-
denotation, denotative meaning, referential meaning
معنای صریح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] معنای خارج از بافت واژهها و جملهها
-
explicit memory
حافظۀ صریح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی، علوم تشریحی] نوعی حافظه که براساس یادآوری آگاهانۀ گذشته شکل میگیرد
-
explicit knowledge
دانش صریح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] دانشی که بهآسانی تدوین و بیان میشود و در آثار فکری تبلور مییابد
-
صریح اللهجة
لغتنامه دهخدا
صریح اللهجة. [ ص َ حُل ْ ل َ ج َ ] (ع ص مرکب ) رک گوی . آنکه سخن بکنایت نگوید بلکه آنچه در دل دارد آشکارا بیان کند. || بی باک در گفتار. رجوع به صریح شود.