کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صروح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صروح
لغتنامه دهخدا
صروح . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صرح . رجوع به صرح شود.
-
واژههای همآوا
-
سروح
لغتنامه دهخدا
سروح . [ س ُ ] (ع مص ) به چرا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چرا کردن . (آنندراج ).
-
سروه
واژهنامه آزاد
سِروِه؛ از واژگان و نام های ریشه دار کُردی است. در کُردی سورانی به معنای "نسیم" و در کُردی کلهری به معنای "صدای آرام" است.
-
سروه
واژهنامه آزاد
نسیم صبحدم
-
جستوجو در متن
-
صرح
لغتنامه دهخدا
صرح . [ ص َ ] (ع اِ) کوشک . کوشک بلند. (ربنجنی ) (زمخشری ) (ترجمان جرجانی ) (دهار). کاخ . (زمخشری ). خانه ٔ بزرگ . قصر. هر بنا که بلند باشد. هر بنا که عالی باشد : این دم آن نیست کآن آید بشرح هین برآ از قعر چه بالای صرح . مولوی . || منار کوشک . السرای...