کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صرمه کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صرمه کش
لغتنامه دهخدا
صرمه کش . [ ص ِ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) شفشاهنج . شفشاهنگ . رجوع بدین لغات شود.
-
واژههای مشابه
-
صرمة
لغتنامه دهخدا
صرمة. [ ص َ م َ ] (ع ص ) آنکه خشم او زود نرود. یقال : هو صرمة من الصرمات ؛ ای بطی ٔ الرجوع من غضبه . (منتهی الارب ).
-
صرمة
لغتنامه دهخدا
صرمة. [ ص ِ م َ ] (اِخ ) ابن انس بن صرمة صاحب رسول خدا (ص ) رجوع به ابوقیس صرمة در این لغت نامه و عقدالفرید ج 1 ص 174 و ج 2 ص 257، چ محمد سعید عریان و المعرب جوالیقی ص 87 و نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 12 و الاعلام زرکلی ج 2 ص 431 شود.
-
صرمة
لغتنامه دهخدا
صرمة. [ ص ِ م َ ] (اِخ ) ابن قیس . رجوع به صرمةبن انس ... شود.
-
صرمة
لغتنامه دهخدا
صرمة. [ ص ِ م َ ] (اِخ ) انصاری . رجوع به ابوقیس صرمة شود.
-
صرمة
لغتنامه دهخدا
صرمة. [ ص ِ م َ ] (اِخ ) پدر است مر صرمة را که پدر پدر هاشم بن حرملة است . (منتهی الارب ).
-
صرمة
لغتنامه دهخدا
صرمة. [ ص ِ م َ ] (ع اِ) کفش . (ذیل قوامیس دزی ). کفش ساغری . (دزی ). || گله ٔ گوسفند. (دزی ). || گله ٔ اشتر از ده تا چهل . (مهذب الاسماء). گله ٔشتران مابین بیست عدد تا سی یا پنجاه یا چهل یا مابین ده تا چهل یا مابین ده تا چهارده پانزده . (منتهی الارب...
-
صرمة
لغتنامه دهخدا
صرمة. [ ص ِم َ ] (اِخ ) ابن ابی انس . رجوع به صرمةبن انس شود.
-
ابراهیم بن صرمه
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن صرمه . [ اِ م ِ ن ِ ص ِ م َ ] (اِخ ) یکی از روات و بضعف روایت منسوب است .
-
واژههای همآوا
-
سرمه کش
لغتنامه دهخدا
سرمه کش . [ س ُ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) شخصی را گویند که سرمه کشیده باشد. || (نف مرکب ) کسی که سرمه در چشم مردم کشد. (برهان ) (آنندراج ) : بس بود از عشق تو چشم امید مرامیل دوران کمان سرمه کش اعتبار. خاقانی . || کنایه از روشن کننده ٔ چشم و ...
-
سرمه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] sormeke(a)š ۱. کسی که سرمه به چشم بکشد.۳. (اسم) میلۀ باریکی که با آن سرمه به چشم میکشند.
-
جستوجو در متن
-
آهنگ
لغتنامه دهخدا
آهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ بخارا داردزده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه . بهرامی .بد گشت چرخ با من بیچاره وآهنگ جنگ دار...