کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صرف و نحوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صرف كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استنفد
-
صرف بیجاده رنگ
لغتنامه دهخدا
صرف بیجاده رنگ . [ ص ِ ف ِ دَ / دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب زعفرانی باشد. (برهان ) : بیا ساقی آن صرف بیجاده رنگ بمن ده که پایم درآمد بسنگ . نظامی .رجوع به صِرف شود.
-
صرف نظر کردن
لغتنامه دهخدا
صرف نظر کردن . [ ص َ ف ِ ن َ ظَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صرف نظر. چشم پوشی . اغماض . تعمیة. غمض عین . رجوع به صرف نظر شود.
-
صرف همت کردن
لغتنامه دهخدا
صرف همت کردن . [ ص َ ف ِ هَِ م ْ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) همت بر کاری گماشتن . صرف وقت کردن در پی کاری . کوشش کردن در چیزی یا در پی چیزی .
-
صرف نظر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
امتنع عنه
-
صرف کردن(اسم یاضمیر)
دیکشنری فارسی به عربی
هبوط
-
جستوجو در متن
-
grammatical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور زبان، دستوری، صرف و نحوی، مطابق قواعد دستور
-
خالکیدیوس
لغتنامه دهخدا
خالکیدیوس . (اِخ ) تلفظ ترکی کالسیدیوس فیلسوف نوافلاطونی و صرف و نحوی دان معروف قرن سوم و چهارم میلادی است . تفسیر او بر طیماوس افلاطون مشهور است .
-
جلیس
لغتنامه دهخدا
جلیس . [ ج َ ] (اِخ ) حسین بن موسی بن هبةاﷲ دینوری نحوی لغوی مکنی به ابوعبداﷲ از دانشمندان است . او راست کتاب ثمارالصناعة در علم صرف و نحو و ادبیات . (روضات الجنات ص 246) (ریحانة الادب ج 1 صص 273 - 274).
-
عدل تقدیری
لغتنامه دهخدا
عدل تقدیری . [ ع َ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح نحوی ) و خروج اسم از صیغه ٔ اصلی خود است و آن دو قسم است : تحقیقی و تقدیری ، تحقیقی خروج آن از اصل محقق باشد و دلالت کند بر وی دلیل بدون منع صرف چون ثلث و مثلث که معدول است از ثلثة ثلثة زیر...
-
علی مزنی
لغتنامه دهخدا
علی مزنی . [ ع َ ی ِ م ُ زَ ] (اِخ ) ابن فضل مزنی نحوی . مکنی به ابوالحسن . وی در عهد خویش از دانشمندان بزرگ بود که مردم از اطراف برای کسب دانش به سوی او روی می آوردند. او را تصنیفات مفیدی در نحو و صرف است و نیز کتابی در علم «بسم اﷲ الرحمان الرحیم » ...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن ابی الفضل مرسی سلمی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به شرف الدین ادیب ، نحوی ، مفسر، محدث ، فقیه از ادبای معاصر یاقوت . (متولد به شهر مرس در 570 هَ . ق .). وی استادان بسیار در بغداد، خراسان ، مرو شاهجان و ...
-
ابن حاجب
لغتنامه دهخدا
ابن حاجب . [ اِ ن ُ ج ِ ] (اِخ ) جمال الدین ابوعمرو عثمان بن عمربن ابی بکر، نحوی معروف (570 -646 هَ .ق .). اصلاً ایرانی از نژاد کرد و پدرش حاجب امیرعزالدین موسک بوده . مولد او مصر. در قاهره علوم ادبی و فقه آموخت و چندی در دمشق تدریس کرده . کتب او با ...
-
شنقیطی
لغتنامه دهخدا
شنقیطی . [ ش ِ ] (اِخ ) شیخ محمد امین .از مشاهیر ادباء شنقیط است ولی در مصر ساکن بود و او را مؤلفات مفید است از جمله شرح معلقات عشر، و «الدرر اللوامع» در شرح شواهد «همعالهوامع» در نحو تألیف سیوطی و «الدرر فی منع صرف عمر» که رساله ای است بر رد همشهر...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ی ِ، ای ] (پسوند) این یاء به انواعی از کلمات فارسی ملحق شود و آن را به کسی یا جایی یا چیزی نسبت دهد. چون شیرازی ، فارسی ، ایرانی ، برمکی ، روستایی ، شهری ، مشهدی ، مسی ، آهنی که در تقدیر «از» یا «اهل » از آن مفهوم می شود: شیرازی (= اهل شیراز)، ...