کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صرف
/sarf/
معنی
۱. خرج کردن.
۲. انفاق کردن مال.
۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغههای کلمات عربی بحث میکند و قواعدی برای نقل صیغههای افعال بهدست میدهد؛ تصریف.
۴. (اسم) (اقتصاد) تفاوت بین قیمت واقعی پول و قیمتی که در بازار خریدوفروش میشود.
۵. [قدیمی] بدل کردن پولی به پول دیگر.
۶. (اسم) [قدیمی] آنچه صراف پس از تبدیل پولی به پول دیگر برای خود برمیدارد.
۷. [قدیمی] کسی یا چیزی را به جایی برگرداندن؛ رد کردن.
۸. [قدیمی، مجاز] گردش روزگار؛ گردش زمانه.
〈 صرف شدن: (مصدر لازم)
۱. بهکار رفتن؛ مصرف شدن.
۲. خرج شدن.
۳. سپری شدن: ◻︎ بیا تا بِه از زندگانی به دستت / چه افتاد تا صرف شد زندگانی (سعدی۲: ۵۹۱).
〈 صرف کردن: (مصدر متعدی)
۱. به کار بردن؛ مصرف کردن.
۲. خرج کردن: ◻︎ نداشت چشم بصیرت که گِرد کرد و نخورد / بِبُرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد (سعدی۲: ۶۳۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیآمیغ، بیغش، خالص، محض، ناب ≠ غیرخالص
برابر فارسی
گردانش، به کارگیر
فعل
بن گذشته: صرف کرد
بن حال: صرف کن
دیکشنری
arrant, change, conjugation, crashing, expenditure, investment, mere, very, outlay, pure, sheer, simple, stark, straight, supreme, total, unmitigated, utter
-
جستوجوی دقیق
-
صرف
واژگان مترادف و متضاد
بیآمیغ، بیغش، خالص، محض، ناب ≠ غیرخالص
-
صرف
واژگان مترادف و متضاد
۱. سود، صرفه، نفع ۲. خرج، مصرف، هزینه ≠ زیان
-
صرف
فرهنگ واژههای سره
گردانش، به کارگیر
-
صرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← ساختواژه
-
صرف
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گردانیدن ، برگردانیدن . 2 - منصرف کردن . 3 - به کار بردن . 4 - سره کردن زر و سیم . 5 - تبدیل پولی به پول دیگر 6 - سود.
-
صرف
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.)1 - گردش ، گردش روزگار. 2 - علمی که به بحث دربارة اشتقاق و صیغه های کلمات عربی می پردازد.
-
صرف
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] 1 - (ص .) خالص ، هر چیز خالص و بی غش . 2 - (ق .) فقط .
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) (اصطلاح فقه ) بیعی که ثمن و مثمن آن طلا یا نقره است ، در صرف علاوه بر شرائطی که اجتماع آنها در افراد دیگر بیع لازم است ، ثمن و مثمن باید در مجلس معامله تسلیم و قبض شود. و فی الشریعة بیع الاثمان بعضه ببعض . (تعریفات جرجانی ). بالف...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) (علم ...) آن را علم تصریف نیز گویند. در نفائس الفنون آرد: تصریف عبارت از معرفت اصولی است که در آن کمیت ابنیه ٔ کلمات عرب و کیفیت اوزان و تغییرات لاحقه بدان را بدون اعتبار اعراب وبنا معلوم کنند و مقصود از ابنیه صیغ کلمات عربست وکل...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) پول . نقد. وجه . ثمن . ابن بطوطه گوید: و معدن النحاس بخارج تکدا... یأتون به الی البلد فیسبکونه فاذا سبکوه نحاساً احمر صنعوا منه قضباناً فی طول شبر و نصف ، بعضها رقاق و بعضها غلاظ... و هی صرفهم ، یشترون برقاقها اللحم و الحطب و بغ...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) فضل و فزونی بعضی بر بعضی در قیمت و بها. فضل و فزونی رتبه . (منتهی الارب ). آنچه در عوض کمی وزن یا عیار سکه دهند. حوط. آنچه صراف برگیرد خود را چون نقودی را بنقود دیگر تبدیل کند. اختلاف ما بین بهای واقعی پول و قیمتی که در بازار خری...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) گردش روزگار. (دهار). ج ، صروف . گردش زمانه . (غیاث ). شب و روز، و هما صرفان . (منتهی الارب ). دهر. ج ، صروف . (غیاث ). صرف الدهر؛ حوادث و شدائد زمانه . (منتهی الارب ) : و کنت تجیر من صرف اللیالی فعاد مطالباً لک بالترات . (از تاری...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع مص ) گردانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). بگردانیدن . (زوزنی ). گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). باز گردانیدن کودکان را از مکتب . (منتهی الارب ). بگردانیدن چنانکه بلا را. الدفع و الرد. (تعریفات جرجانی ). || منصرف ساختن . تغییر دادن :...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ).
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص ِ ] (ع ص ) بی آمیغ. (مهذب الاسماء). بحت . محض . خالص . ساده . ناب . صافی . ویژه . بی آمیزش . (ناظم الاطباء). پاک . پاکیزه . فقط. یکتا. یگانه . خلوص . (ناظم الاطباء). بی آب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (غیاث ).خالص از هر چیز. (منتهی الارب...