کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صراف
/sarrāf/
معنی
۱. کسی که شغلش دادوستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است.
۲. [قدیمی] کسی که پول خوب را از بد جدا میکند؛ زرشناس: ◻︎ صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی: لغتنامه: صراف).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
درمگزین، سرهگر، صیرفی، گوهرشناس، نقاد
دیکشنری
money-changer
-
جستوجوی دقیق
-
صراف
واژگان مترادف و متضاد
درمگزین، سرهگر، صیرفی، گوهرشناس، نقاد
-
صراف
فرهنگ فارسی معین
(صَ رّ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که پول نیک را از بد جدا کند. 2 - کسی که کارش داد و ستد انواع پول است .
-
صراف
لغتنامه دهخدا
صراف . [ ] (اِخ ) شیخ ابراهیم بن حسین .یکی از کبار مشایخ دور سلطان محمد و مریدان آق شمس الدین است . اصلاً از سیواس و مدرس مدرسه ٔ «خوند خاتون »در قیصریه بود بعداً فهمید که یکی از شرایط این وظیفه حنفی المذهب بودن است و وی خود شافعی بود، پس ترک مدرسه ر...
-
صراف
لغتنامه دهخدا
صراف . [ ص َرْ را ] (ع ص ، اِ) صیغه ٔ مبالغه از صرف . صیرفی . (زمخشری ) (دهار). صیرف . (منتهی الارب ).نقاد. نقاد دراهم . || انتساب به اشتغال بعمل خرید و فروش طلا را می رساند. (سمعانی ). || داننده ٔ علم صرف . || سره گر. سره کننده ٔسیم و زر. سره کننده ...
-
صراف
لغتنامه دهخدا
صراف . [ ص ِ ] (ع مص ) بگشن آمدن سگ ماده . (زوزنی ). خواهش نر کردن سگ ماده . خوسه شدن سگ ماده . (از منتهی الارب ). || مبادلة. صرافة. فان الصراف مزاولة الصرف بین العین و الورق فی التفاضل بین النقود المختلفة. (الجماهر ص 242). || (ص ، اِ) ج ِ صَریْفَة. ...
-
صراف
دیکشنری عربی به فارسی
صندوقدار , تحويلدار , بيرون کردن , عوض کننده , تغيير دهنده , صراف
-
صراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sarrāf ۱. کسی که شغلش دادوستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است.۲. [قدیمی] کسی که پول خوب را از بد جدا میکند؛ زرشناس: ◻︎ صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی: لغتنامه: صراف).
-
صراف
دیکشنری فارسی به عربی
صراف , مصرفي
-
واژههای مشابه
-
صراف خزان
لغتنامه دهخدا
صراف خزان . [ ص َرْ را ف ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از خورشید است . || بادخزان . || فصل خزان . (برهان ) : گرنه صراف خزان کیسه فشان شد در باغ چو چمن ها ز زهابش همه یکسر ذهب است . انوری (از انجمن آرای ناصری ).مؤلف آنندراج این بیت را به ملا...
-
جستوجو در متن
-
moneychanger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صراف
-
صیرفی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: صَیرفیّ] [قدیمی] seyrafi = صراف
-
عوض کننده
دیکشنری فارسی به عربی
صراف
-
تغییر دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
صراف