کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صراح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صراح
/sorāh/
معنی
خالص.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاک، خالص، ناب ≠ درد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صراح
واژگان مترادف و متضاد
پاک، خالص، ناب ≠ درد
-
صراح
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (ص .) خالص .
-
صراح
لغتنامه دهخدا
صراح . [ ص َ ] (ع ص ) خالص و بی آمیغ. (منتهی الارب ).
-
صراح
لغتنامه دهخدا
صراح . [ ص ِ ] (ع مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. و رجوع به صُراح شود. || (اِ) آشکارا. (منتهی الارب ).
-
صراح
لغتنامه دهخدا
صراح . [ ص ُ ] (ع ص ) خالص هرچیز. (غیاث اللغات ). خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص . (نشوء اللغة ص 140) (مهذب الاسماء). محض . خالص . غیر مشوب : هر خبط عشوا و قولی بر عمیا کذب صراح و محض افتراء. (جهانگشای جوینی ).از صراحی خون صراح جوشی...
-
صراح
لغتنامه دهخدا
صراح . [ ص ُرْ را ] (ع اِ) نوعی از ملخ که خورده میشود. (منتهی الارب ).
-
صراح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sorāh خالص.
-
واژههای همآوا
-
سراح
لغتنامه دهخدا
سراح . [ س َ ] (ع اِمص ) رها کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 57). || طلاق . اسم است مر تسریح را. (منتهی الارب ) : و سرحوهن سراحاً جمیلاً. (قرآن 49/33). (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || و در مثل است : السراح من النجاح ؛ یعنی اگر بر رو...
-
صراه
لغتنامه دهخدا
صراه . [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به صراة شود.
-
صراه
لغتنامه دهخدا
صراه . [ ص َ ] (ع ص ) آب ایستاده .
-
صرعه
لغتنامه دهخدا
صرعه . [ ] (اِخ ) (شهر زنبور) (یوشع 15:23) (نحمیا 11:29). شهری است در ساحل یهودا که بعد از چندی به دان داده شد (یوشع 15:33 و 19:41) این شهر مسقط الرأس شمشون بود (سفر داوران 13:2 و 25 و 16:31) و از صرعه سبط دان جاسوسان را برای تفتیش زمین فرستادند که ...
-
جستوجو در متن
-
سوراخ کاو
لغتنامه دهخدا
سوراخ کاو. (اِ مرکب ) مته . (صراح اللغة).
-
ورترنجیده شدن
لغتنامه دهخدا
ورترنجیده شدن . [ وَ ت ُ رَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تقبض . (صراح اللغه ). درکشیده شدن پوست . (صراح اللغة در ماده ٔ قبض ).