کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صد درم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صد سال سیاه
لهجه و گویش تهرانی
هرگز،قبول نمیکنم
-
صد من یه غاز
لهجه و گویش تهرانی
بی ارزش.
-
صفر تا صد
واژهنامه آزاد
از ابتدا تا انتها
-
صدف صد و چهارده عقد
لغتنامه دهخدا
صدف صد و چهارده عقد. [ ص َ دَ ف ِ ص َ دُ چ َ دَ ه ْ ع ِ ] (اِخ ) اشاره به قرآن مجید است ، چه قرآن یکصدو چهارده سوره دارد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ).
-
بشکل کرم صد پا حرکت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
يرقة
-
صد سال به(از)این سالها
لهجه و گویش تهرانی
مدتی طولانی به از این سالها باشی
-
واژههای همآوا
-
سَددرم
لهجه و گویش بختیاری
sad daram صد درهم، 20 سیر، یک چهارم من.
-
جستوجو در متن
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دِ رَ ] (اِ) زری که معروف بوده و درهم معرب آنست . (آنندراج ). شصت پشیز. ده یک دینار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی از نقره ٔ مسکوک و نقود و نوع پول . (ناظم الاطباء). مسکوک سیمین . سکه از سیم . سکه ٔ نقره . پول سیمین . نقره ٔمسکوک . پول سفید....
-
بی درم
لغتنامه دهخدا
بی درم . [ دِ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + درم ) بی سیم . که درم ندارد. بی پول . فقیر : اوحدی گر تو صد زبان داری عاشق بی درم زبون باشد. اوحدی .محتشم را بمال مالش کن بیدرم رابخون سگالش کن . نظامی .چرخ نه بر بی درمان میزندقافله ٔ محتشمان می زند. نظامی .رجو...
-
صدگان
لغتنامه دهخدا
صدگان . [ ص َ ] (اِمرکب ) نام وزن مخصوصی است . سنگ صد درم : مرد بقال در ترازوی خویش سنگ صدگان نهاد از کم و بیش . سنائی .در ترازو ندید صدگان سنگ گشت دلتنگ از آن و کرد آهنگ . سنائی .و رجوع به صد درم شود.
-
صدگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سدگان› sadgān ۱. (ریاضی) سومین عدد از سمت راست در اعداد طبیعی.۲. [قدیمی] واحد اندازهگیری وزن، برابر با صد درم یا نیم من تبریز.
-
پیداوسی
لغتنامه دهخدا
پیداوسی . [ وَ / وِ ] (اِ) درمی که در زمان کیان رایج بوده ، و هر درمی به پنج دینار خرج میشده است . (برهان ) : هزار و صد و شصت قنطار بوددرم بد کزو پنج دینار بودکه بر پهلوی موبد پارسی همی نام بردش به پیداوسی . فردوسی .نخستین صد و شصت پیداوسی که پیداوسی...
-
ستیر
لغتنامه دهخدا
ستیر. [ س ِ ] (اِ) رجوع کنید به استیر. پهلوی «ستر» (تاوادیا 165). در «صد دُرّ نثر» آمده : «هر استیر چهار درم بود چنانکه سیصد دُرّ استیر هزار و دویست درم بود». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی سیر است که یک حصه از چهل حصه ٔ من باشد و آن به وزن تبری...
-
معابر
لغتنامه دهخدا
معابر. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) کسی را گویند که عمال و ولات بعد از آن که مساحان و حزاران مواضع پیموده و مساحت کرده باشند او را بفرستندتا بر این مواضع بگذرد و احتیاط کند و باز بیند که مساحان سهوی و میلی و محابایی نکرده اند. (تاریخ قم ص 108) : و به هر صد جری...