کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صديق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صديق
معنی
دوست , رفيق , يار , دوست کردن , ياري نمودن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صديق
دیکشنری عربی به فارسی
دوست , رفيق , يار , دوست کردن , ياري نمودن
-
واژههای مشابه
-
صدیق
فرهنگ نامها
(تلفظ: seddiq) (عربی) (در تصوف) بندهی خاص خداوند ؛ (در قدیم) بسیار راستگو و درستکار ؛ (در عرفان) صدیق کسی را میگویند که در گفتار و کردار و دانشها و احوال و روش و نیات و خوی و اخلاق خود راست باشد و راستی و درستی او در مجاورین او تأثیر کند ؛ (در اعل...
-
صدیق
واژگان مترادف و متضاد
دوست، غمگسار، مخلص، یار ≠ بدخواه، دشمن
-
صدیق
واژگان مترادف و متضاد
راست، راستگو، صادق، صدوق ≠ کاذب، کذوب
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) دوست . (منتهی الارب ) (ربنجنی ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ، اصدقاء. صُدَقاء. صُدقان . جج ، اصادق . (منتهی الارب ). دوست خالص ضد عدوّ. یکدل . یکدله . هوالذی لم یدع شیئاً مما اظهره باللسان الا حققه بقلبه و عمل...
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) در بعضی مآخذ محرف زندیق (مانوی ) آمده است . رجوع به مانی و مانویان شود.
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) لقب یوسف پیغامبر : یوسف صدیق چون بربست نطق از قضا موسی پیغمبر بزاد. خاقانی .خاقانیا چه ترسی از اخوان گرگ فعل چون در ظلال یوسف صدیق دیگری . خاقانی .آن را که بصارت نبود، یوسف صدیق جائی بفروشد که خریدار نباشد. سعدی .رجوع به یو...
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) مکنی به ابوهند. تابعی است . (منتهی الارب ).
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (ع ص ) مرد بسیارصدق . دائم الصدق . آنکه قول خود را بفعل خود راست گرداند. (منتهی الارب ). سخت راستگو. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء). بسیار راستگو. (غیاث اللغات ) : توفیق رفیق اهل تصدیق شودزندیق در این طریق صدیق شود. خاقان...
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافة است : وگر بصدق بماندی کسی بدین صدیق وگر بعدل بماندی کسی بدین عمر. ناصرخسرو.صدیق بصدق پیشوا بودفاروق ز فرق هم جدا بود. نظامی .تریاک در دهان رسول آفرید حق صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا. سعدی .رجوع به ا...
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) یکی از درجات خمسه ٔ دینی مانویه است : معلمین درجه ٔ اول مشمسین . دویم قسسین . سوم صدیقین ...
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ُ دَ ] (اِخ ) کوهی است . (معجم البلدان ).
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ُ دَ ](ع اِ مصغر) تصغیر صدق (ضد کذب ). (معجم البلدان ).
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ُ دَی ْ ی ِ ] (ع اِ مصغر) تصغیر صدیق است . (منتهی الارب ).