کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدر اعظم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صدر شیرازی
لغتنامه دهخدا
صدرشیرازی . [ ص َ رِ ] (اِخ ) رجوع به صدرا شود.
-
طواف صدر
لغتنامه دهخدا
طواف صدر. [ طَ ف ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طواف بازگشتن از حج . (مهذب الاسماء) و آن را طواف وداع و طواف آخرالعهد نیز گویند، عبارت از طواف خانه ٔ کعبه است در موقع بازگشت از آنجا و این طواف سنت باشد. و رجوع به حج و رجوع به طواف شود. (از کشاف اصط...
-
علی صدر
لغتنامه دهخدا
علی صدر. [ ع َ ص َ ] (اِخ ) (خواجه ...) اصل او از خوارزم بود و در خراسان میزیست . وقتی محمد تیمور سلطان بر خراسان مسلط شد برخی از متعصبان اهل سنت شروع به اذیت و آزار شیعیان کردند و فتنه ها برپا ساختند تا اینکه این خواجه علی صدر بنا به درخواست امیر غی...
-
حسن صدر
لغتنامه دهخدا
حسن صدر. [ ح َ س َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) رجوع به صدر شود.
-
شرح صدر
واژهنامه آزاد
تحمل و مدارای بسیار در مسئولیت های سنگین و دشوار.
-
سعه صدر
واژهنامه آزاد
(عربی) سِعۀ صَدر ؛ گشادگی سینه، دریادِلی، قابلیت بردباری و شکیبایی و مدارا.
-
حسین صدر جهان
لغتنامه دهخدا
حسین صدر جهان . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن روح اﷲ طبسی متخلص به «لسان ». وی «صدریه » و «ذخیره » را برای قطب شاه دکن متوفی 988 هَ . ق . نگاشته است . (ذریعه ج 10 ص 15).
-
قاضی صدر ششم
لغتنامه دهخدا
قاضی صدر ششم . [ ی ِ ص َ رِ ش ِ ش ُ ] (اِخ ) ستاره ٔ مشتری : قاضی صدر ششم را طالع مسعود تومقتدای فتوی صاحبقرانی آمده ست .سنائی .
-
ریختن بطور اسم صدر)
دیکشنری فارسی به عربی
ممثلون
-
صدر هیئت رئیسه
دیکشنری فارسی به عربی
رئيس المجلس الأعلى
-
در صدر … قرار گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَلَّ مَکانَ الصَّدارَة في
-
صدر و ذیل
فرهنگ گنجواژه
همه.
-
در صدر رویداد ها قرار گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَلَّ صَدارَة الأحْداثِ
-
واژههای همآوا
-
صدراعظم
واژگان مترادف و متضاد
دستور، رئیسالوزراء، نخستوزیر، وزیراعظم
-
صدراعظم
فرهنگ فارسی معین
( ~ اَ ظَ) [ ع . ] (اِ.) رییس الوزراء، نخست وزیر، خواجه بزرگ (قاجاریان ).