کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صخرهبَرواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
rock altar
صخرهبَرواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] صخرهای پلکانی که بر روی آن جای خاصی برای گذاشتن جام وجود دارد و در آن مجراهایی برای هدایت خون قربانی یا دیگر مایعات نثارشده تراشیده شده است
-
واژههای مشابه
-
صخره
واژگان مترادف و متضاد
تختهسنگ، سنگ
-
صخرة
لغتنامه دهخدا
صخرة. [ ص َ رَ ] (اِ خ ) سنگی است در بیت المقدس و آن را صخره ٔ صَمّاء نیز گویند. (غیاث اللغات ). سنگی است در بیت المقدس مانند حجرالاسود مکه ، مزار است و چون حجرین گویند مراد آن صخرة و حجرالاسود است . رجوع به فهرست سفرنامه ٔ ناصرخسرو و رجوع به نزهةالق...
-
صخرة
لغتنامه دهخدا
صخرة. [ ص َ رَ ] (اِخ ) وی خواهر حصین عمری است که از فتاکان بود و با کمک اُخینس جهنی ، مردی بازرگان از مردم کنده را بکشتند و مال او را قسمت کردند، سپس اخینس حصین را بفریفت و او را بکشت . چون دیری بگذشت و از حصین خبری بازنیامد صخرة خبر وی از همسایگان ...
-
صخرة
لغتنامه دهخدا
صخرة. [ ص َ رَ ] (اِخ )از اقالیم اکشونیه است به اندلس . (معجم البلدان ).
-
صخرة
لغتنامه دهخدا
صخرة. [ ص َ رَ ] (ع اِ) سنگ بزرگ سخت . (منتهی الارب ). سنگ بزرگ و سخت . (مهذب الاسماء). سنگ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سنگ بزرگ . (غیاث اللغات ). خرسنگ . تخته سنگ . گران سنگ . رضمة جلمد. لر : چو کوشم نهم بر سر سدره پای چو خواهم کنم در دل صخره جای .ن...
-
صخره
فرهنگ فارسی معین
(صَ رِ) [ ع . صخرة ] (اِ.) سنگ بزرگ و سخت .
-
صخرة
دیکشنری عربی به فارسی
تخته سنگ , سنگ , گرداله , تکان نوساني دادن , جنباندن , نوسان کردن , تخته سنگ يا صخره , سنگ خاره , صخره , جنبش , تکان
-
صخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَخْرَة و صَخَرَة] saxre سنگِ بزرگ و سخت.〈 صخرۀ صما: [قدیمی] سنگ سخت: ◻︎ حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صما (سعدی۲: ۳۰۳).
-
صَخْرَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تخته سنگ - صخره
-
صخره
دیکشنری فارسی به عربی
صخرة , صرصر , منحدر
-
برواره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ) ( اِ.) بالاخانه .
-
برواره
لغتنامه دهخدا
برواره . [ ب َرْ، رَ / رِ ] (اِ) بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . (برهان ). بالاخانه که بالای حجره باشد. (آنندراج ). بربار. برباره . تاقچه ٔ بلند. حجره . حجره ٔ بر بام . (محمودبن عمر). خانه ٔ بالا. (از دهار). رف . علی . علیة. غرفة. (از منتهی الارب ) (ا...
-
صخره صماء
لغتنامه دهخدا
صخره صماء. [ ص َ رَ / رِ ی ِ ص َم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) صخرة صَمّاء؛ سنگ سخت رست . (منتهی الارب ). || (اِخ ) سنگی است در بیت المقدس که در هوا معلق مانده . چون یک بار زنی حامله را از خوف در زیر آن وضع حمل شده بود لهذا دیواری بزیر آن سنگ کشیده اند و گوین...