کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحیه
لغتنامه دهخدا
صحیه . [ ص ِح ْ ح ی ی َ ] (ع اِ) بهداری (اداره ). رجوع به بهداری شود.
-
واژههای همآوا
-
صحیح
واژگان مترادف و متضاد
۱. حقیقی، درست، صواب، واقعی ۲. سالم ۳. بیعیب ۴. راست ۵. سقیم ≠ سقیم
-
صحیح
فرهنگ واژههای سره
درست
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (اِخ ) بر هر یک از کتب صحاح ستة گفته شود. رجوع به صحاح ستة شود.
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (اِخ ) نام اسپ اسدبن رهیص طائی . (منتهی الارب ).
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (ع ص ) درست . (مهذب الاسماء). تندرست . (دهار) (غیاث اللغات ). پاک از عیب . (غیاث اللغات ). راست . سالم . تندرست . مقابل غلط و سقیم و بیمار. سدید. درواخ . پدرام . ج ، اصحاح و صحائح . (منتهی الارب ). صِحاح . (مجمع البحرین ) : گفت از این ...
-
صحیح
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (ص .) تندرست ، سالم . 2 - بی عیب ، درست . 3 - مطابق با حقیقت یا واقعیت . 4 - صفر و اعداد مثبت و منفی که جزء اعشاری نداشته باشند. 5 - (اِ.) نام هر یک از کتاب های شش گانة اهل تسنن که در برگیرندة احادیث اسلامی است : صحیح بخاری .
-
صحیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sahih ۱. تندرست؛ سالم.۲. [مجاز] بیعیبونقص؛ درست؛ فاقد اشتباه.
-
جستوجو در متن
-
بهداری
لغتنامه دهخدا
بهداری . [ ب ِ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به اموربهداشت و صحت مردم است . صحیه . (فرهنگ فارسی معین ). اداره ای که برای مواظبت بهداشت مردم تأسیس شده است .این کلمه بجای صحیه اختیار شده است . (فرهنگستان ).
-
طهران
لغتنامه دهخدا
طهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی است بزرگ و بنای این دیه تمامی در زیر زمین واقع است و احدی را یارای آن نیست که بدان دیه راه ی...
-
کابل
لغتنامه دهخدا
کابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز و پر آب و جمعیت آن در حدود 150000 تن است . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کابل بنقل از دائ...