کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحیح و سالم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
integer counter mode
شیوۀ شمارگر صحیح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] ← شیوۀ شمارگر
-
integer ambiguit
عدد صحیح ابهام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] ← ابهام
-
algebraic integer
عدد صحیح جبری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ریشۀ یک چندجملهای با ضرایب صحیح که جملۀ پیشروِ آن برابر 1 باشد
-
بصورت عدد صحیح
دیکشنری فارسی به عربی
مدور
-
حاصلضرب اعداد صحیح مثبت
دیکشنری فارسی به عربی
مضروب
-
اطلا ع غیر صحیح دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ضلل
-
جستوجو در متن
-
ساق و سلامت
لغتنامه دهخدا
ساق و سلامت . [ ق ُ س َ م َ ] (ص مرکب ) از ترکی ساق بمعنی سالم ، و سلامت عربی بجای سالم . صحیح و سالم . تندرست .
-
safe and sound
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امن و صحیح، سالم، سلامت
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (ع ص ) بی گزند و درست . (منتهی الارب ). درست . درواخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بی عیب . صحیح . بی علت . (ناظم الاطباء). || نزد پزشکان سالم بمعنی صحیح باشد. (التعریفات ). تندرست و سلامت . (ناظم الاطباء).- امثال : سبو همیشه از آب سالم در...
-
مغتضر
لغتنامه دهخدا
مغتضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) جوان سالم میرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جوان صحیح و سالم مرده . (ناظم الاطباء).
-
اصحاء
لغتنامه دهخدا
اصحاء. [ اَ ص ِح ْحا ] (ع ص ، اِ) ج ِ صحیح . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). مقابل مَرْضی ̍. تندرستان . (غیاث ). مردمان صحیح و سالم و تندرست . (ناظم الاطباء). و رجوع به صحیح شود.
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن سالم بن ابی صفر التمیمی معروف به منتخب النحوی العروضی البغدادی . صاحب البغیه گوید: یاقوت صاحب معجم البلدان بر وی حدیث خوانده و او در ادب معروفیتی خاص داشت و در عروض متفرد بود. او راست : ارجوزه ای در نحو و کتابی در قوا...
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبیدالاشجعی . از اهل صفه است . اصحاب سنن دو حدیث باسناد صحیح از او روایت کرده اند. هلال بن یساف و نبیطبن شریط و خالدبن عرفطة از او روایت کرده اند. (از الاصابه ج 3 و 4 صص 54 - 55). رجوع به اشجعی شود.
-
بخیر
لغتنامه دهخدا
بخیر. [ ب ِ خ َ/ خ ِ ] (ق مرکب ) بخوشی وخوبی . بعافیت و رستگاری . بسلامتی و تندرستی . بعاقبت و سرانجام نیک . بقصد و اراده ٔ نیک . (ناظم الاطباء).- بخیر و خوبی ؛ صحیح و سالم و بسلامتی . (ناظم الاطباء).
-
چاق و چله
لغتنامه دهخدا
چاق و چله . [ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از اتباع ) تنومند. فربه . فربی . سمین . || سالم . صحیح . تندرست . و رجوع به چاق و فربه و سمین شود.