کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صحیح
/sahih/
معنی
۱. تندرست؛ سالم.
۲. [مجاز] بیعیبونقص؛ درست؛ فاقد اشتباه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حقیقی، درست، صواب، واقعی
۲. سالم
۳. بیعیب
۴. راست
۵. سقیم ≠ سقیم
برابر فارسی
درست
دیکشنری
accurate, all right, correct, exact, faithful, right, true, ortho-, proper
-
جستوجوی دقیق
-
صحیح
واژگان مترادف و متضاد
۱. حقیقی، درست، صواب، واقعی ۲. سالم ۳. بیعیب ۴. راست ۵. سقیم ≠ سقیم
-
صحیح
فرهنگ واژههای سره
درست
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (اِخ ) بر هر یک از کتب صحاح ستة گفته شود. رجوع به صحاح ستة شود.
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (اِخ ) نام اسپ اسدبن رهیص طائی . (منتهی الارب ).
-
صحیح
لغتنامه دهخدا
صحیح . [ ص َ ] (ع ص ) درست . (مهذب الاسماء). تندرست . (دهار) (غیاث اللغات ). پاک از عیب . (غیاث اللغات ). راست . سالم . تندرست . مقابل غلط و سقیم و بیمار. سدید. درواخ . پدرام . ج ، اصحاح و صحائح . (منتهی الارب ). صِحاح . (مجمع البحرین ) : گفت از این ...
-
correct
صحیح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] ویژگی کمیتی که یک مقدار مشخص به آن افزوده یا از آن کاسته شده است تا انحرافهای آن جبران شود
-
صحیح
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (ص .) تندرست ، سالم . 2 - بی عیب ، درست . 3 - مطابق با حقیقت یا واقعیت . 4 - صفر و اعداد مثبت و منفی که جزء اعشاری نداشته باشند. 5 - (اِ.) نام هر یک از کتاب های شش گانة اهل تسنن که در برگیرندة احادیث اسلامی است : صحیح بخاری .
-
صحیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sahih ۱. تندرست؛ سالم.۲. [مجاز] بیعیبونقص؛ درست؛ فاقد اشتباه.
-
صحیح
دیکشنری فارسی به عربی
اصيل , تکاملي , جيد , صحيح , يمين
-
واژههای مشابه
-
صحيح
دیکشنری عربی به فارسی
درست , صحيح , صحيح کردن , اصلا ح کردن , تاديب کردن , شايسته , چنانکه شايد وبايد , مناسب , مربوط , بجا , بموقع , مطبوع , راست , پابرجا , ثابت , واقعي , حقيقي , راستگو , خالصانه , ثابت ياحقيقي کردن , راستين , فريور , قوي , سالم , معتبر , قانوني , داراي...
-
صحیح النسب
لغتنامه دهخدا
صحیح النسب . [ ص َ حُن ْ ن َ س َ ] (ع ص مرکب ) (سید...) پاکزاد. پاک گهر. آنکه سلسله نسب او تا هاشم بن عبدمناف محفوظ و معلوم باشد : یکی از سادات صحیح النسب که بحضرت خواجه ، قدس اﷲ روحه محبت و عقیده ٔ راسخ داشت ... (انیس الطالبین بخاری ، نسخه ٔ خطی مؤ...
-
صحیح نگار
لغتنامه دهخدا
صحیح نگار. [ ص َ ن ِ ] (نف مرکب ) اخبارنویس . (غیاث اللغات ).
-
integral part
جزء صحیح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای هر عدد حقیقی x، عدد صحیح یکتایی مانندn که n ≤ x < n + 1
-
integral domain
دامنۀ صحیح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] یک حلقۀ جابهجایی ناصفر با عضو همانی که در آن همواره حاصلضرب اعضای ناصفر، ناصفر باشد