کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحرای قدسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحرای قدسی
لغتنامه دهخدا
صحرای قدسی . [ ص َ ی ِ ق ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عالم لاهوتی . (فرهنگ شعوری ).
-
واژههای مشابه
-
صحرای اتک
لغتنامه دهخدا
صحرای اتک . [ ص َ ی ِ اَ ت َ ] (اِخ ) رجوع به اتک در این لغت نامه شود.
-
صحرای اسحاق
لغتنامه دهخدا
صحرای اسحاق . [ ص َ ی ِ اِ ] (اِخ ) از طسوج لنجرود است . (تاریخ قم ص 113).
-
صحرای باغ
لغتنامه دهخدا
صحرای باغ . [ ص َ ی ِ ] (اِخ )نام یکی از دهستان های ششگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان لار. حدود و مشخصات آن بقرار زیراست : از شمال و خاور دهستان حومه . از جنوب دهستان گوده بخش بستک از باختر دهستان فداع . بخش مرکزی این دهستان در جنوب باختری بخش واقع. زمین آن...
-
صحرای ترکمن
لغتنامه دهخدا
صحرای ترکمن . [ ص َ ی ِ ت ُ ک َ م َ ] (اِخ ) جلگه ٔ مسطح صافی است و دو رود بزرگ اترک و گرگان از آن گذشته و ازجنوب بقراسو محدود میشود. بستر این سه رود قریب پنج یا شش متر پست تر از سطح صحراست . صحرای ترکمن بعرض 50 و طول 120 کیلومتر و تقریباً مسطح و نشی...
-
صحرای قنبرآباد
لغتنامه دهخدا
صحرای قنبرآباد. [ ص َ ی ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد 30000گزی جنوب باختری اسفراین 2000گزی جنوب مالرو عمومی میان آباد به نیش کش . جلگه ، معتدل . سکنه 124 تن . آب از قنات . محصول غلات ، پنبه . شغل اهالی زراعت ...
-
صحرای لوت
لغتنامه دهخدا
صحرای لوت . [ ص َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به کویر لوت شود.
-
صحرای سعدبن عبدا
لغتنامه دهخدا
صحرای سعدبن عبدا. [ ص َ ی ِ س َ دِ ن ِ ع َ دِل ْ لا ] (اِخ ) از طسوج و ناحیه ٔ رود آبان . (تاریخ قم ص 113).
-
صحرای شاه حسین
لغتنامه دهخدا
صحرای شاه حسین . [ ص َ ی ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) دشت همواری است از دهانه ٔ نهر توسکارود در حدود یک میلی زاغ مرز و 8 میلی پلگان . (سفرنامه ٔ رابینو ص 60).
-
صحرای موسی یعقوب
لغتنامه دهخدا
صحرای موسی یعقوب . [ ص َ ی ِ سا ی َ ] (اِخ ) از طسوج و ناحیه ٔ رودآبان . (تاریخ قم ص 113).
-
جستوجو در متن
-
نفس کل
لغتنامه دهخدا
نفس کل . [ ن َس ِ ک ُل ل ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که پس از عقل کل باشد. مانستار. مانیستار. (ناظم الاطباء) : هست جنیبت کش او نفس کل عالم از آن می رودش در عنان . خاقانی .دریای عقلی در دلش صحرای قدسی منزلش از نفس کل آب و گلش صفوت در اجزا داشته . خاقانی...
-
صحرا
لغتنامه دهخدا
صحرا. [ ص َ ] (از ع ، اِ) صحراء. دشت . ج ، صحراوات ، صحاری . (مهذب الاسماء). دشت هموار. گشادگی فراخ بی گیاه . بیابان . بر. هامون . زمین هموار و فراخ . اراجیح . بجدة. بریة. تیر. جبار. جَبّان . جبانة. جَرَد. مَلا. (منتهی الارب ) : بر که و بالا چو جه هم...
-
صفوت
لغتنامه دهخدا
صفوت . [ ص َ وَ ] (ع اِ) صفوة. خالص و برگزیده ٔ چیزی : چون خاک و هوا را بشود رتبت و صفوت چون چرخ و زمین را بجهد راحت و آرام . مسعودسعد.چون ز راه صدق و صفوت نز من آید نز شماصدق بوذر داشتن یا عشق سلمان داشتن . سنائی .آب را تا لطف و صفوت نار را تاب و تب...