کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحرارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحرارو
لغتنامه دهخدا
صحرارو. [ ص َ رَ / رُو] (نف مرکب ) صحراگرد. صحرائی . بیابانی : کرد صحرارو بیابانی چون ازو یافت آن تن آسانی . نظامی .و رجوع به صحرائی و صحرانشین شود.
-
جستوجو در متن
-
صحرانشین
لغتنامه دهخدا
صحرانشین . [ ص َ ن ِ ] (نف مرکب ) مقابل روستانشین . بادیه نشین . چادرنشین .تازی . وبر. بادی : مهره نگر گو مباش افعی مردم گزای نافه طلب گو مباش آهوی صحرانشین . خاقانی .کرد صحرانشین کوه نوردچون بیابانیان بیابان گرد. نظامی .احشام و صحرانشینان دو صنف بود...