کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صحت
/sehhat/
معنی
۱. تندرست بودن؛ تندرستی؛ سلامتی.
۲. راستی و درستی.
〈 صحتوسقم: [مجاز] درستی و نادرستی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بهبود، تشفی، شفا
۲. بهداشت، تندرستی، سلامت، صحه
۳. درستی، راستی، واقعیت ≠ بیماری، عارضه
۴. سقم
برابر فارسی
درست
دیکشنری
accuracy, accurateness, correctness, justice, nicety, rightness, truth, validity, veracity
-
جستوجوی دقیق
-
صحت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهبود، تشفی، شفا ۲. بهداشت، تندرستی، سلامت، صحه ۳. درستی، راستی، واقعیت ≠ بیماری، عارضه ۴. سقم
-
صحت
فرهنگ واژههای سره
درست
-
صحت
لغتنامه دهخدا
صحت . [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ، اِمص ) تن درست شدن . (مصادر زوزنی ). هیئة یکون بها بدن الانسان فی مزاجه و ترکیبه بحیث یصدر عنه الافعال سلیمةً. (بحرالجواهر). مقابل سقم و بیماری . سداد. تندرستی . سلامت . درستی . بشدن بیماری . برخاستن از بیماری . بی عیبی ....
-
correctness
صحت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] ویژگی وضعیت یک کمیت پس از جبران انحرافهای مشخص و غیرقابلصرفنظر در اندازهگیری آن
-
صحت
فرهنگ فارسی معین
(ص حَ) [ ع . صحة ] 1 - (مص ل .) تندرست شدن . 2 - (اِمص .) تندرستی . ؛ ~ و سقم الف - درست یا نادرست . ب - تندرست یا بیمار. ؛ ~ آب گرم عبارت خوشامدگویی برای کسی که حمام کرده است به معنی : امیدوارم پس از حمام کردن تندرست باشید.
-
صحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صحَّة] sehhat ۱. تندرست بودن؛ تندرستی؛ سلامتی.۲. راستی و درستی.〈 صحتوسقم: [مجاز] درستی و نادرستی.
-
صحت
دیکشنری فارسی به عربی
اصالة , دقة , صواب ، إِحکام
-
صحت
لهجه و گویش تهرانی
سلامتی
-
واژههای مشابه
-
صحتیار
فرهنگ نامها
(تلفظ: se(a)hat yār) (عربی ـ فارسی) (صحت + یار (پسوند دارندگی)) ، به معنی دارای تندرستی و سلامتی ، تندرست و سلامت ، درست بودن و درستی.
-
صحت یافتن
لغتنامه دهخدا
صحت یافتن . [ ص ِح ْ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) شفا یافتن . تندرست شدن . بی آهو گشتن : زآنکه صحت یافت از پرهیز رست طالب مسکین میان تب درست .مولوی .
-
صحت آباد
لغتنامه دهخدا
صحت آباد. [ ص ِح ْ ح َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران 7000گزی جنوب باختر کرج . کنار راه کرج به اشتهارد. سردسیر. سکنه 176 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، بن شن ، صیفی ، چغندر قند، لبنیات . شغل اهالی زراعت . راه ماشین رو ا...
-
صحت خانه
لغتنامه دهخدا
صحت خانه .[ ص ِح ْ ح َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آبخانه . در بهار عجم و آنندراج آمده است که این لفظ چنانکه از آئین اکبری معلوم است موضوع حضرت عرش آشیانی (اکبر شاه ) است .
-
صحت رسان
لغتنامه دهخدا
صحت رسان . [ ص ِح ْ ح َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شفابخش . شفا دهنده : نه تب اول حروف تبریز است لیک صحت رسان هر نفر است .خاقانی .
-
صحت مند
لغتنامه دهخدا
صحت مند. [ ص ِح ْ ح َ م َ] (ص مرکب ) صحیح المزاج . تندرست . رجوع به صحت شود.