کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحبت و الفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحبت و الفت
فرهنگ گنجواژه
دوستی
-
واژههای مشابه
-
صحبت پاشیده
لغتنامه دهخدا
صحبت پاشیده . [ ص ُ ب َ ت ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صحبت تمام شده . محفل از هم گسیخته : گوشه گیری با حضور دل عجایب دولتی است دانه ٔ دام هما کن صحبت پاشیده را.محسن تأثیر.
-
صحبت شدن
لغتنامه دهخدا
صحبت شدن . [ ص ُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروز گفتگو کردن . مذاکره کردن .
-
صحبت کردن
لغتنامه دهخدا
صحبت کردن . [ ص ُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) همنشینی کردن .معاشرت کردن . رفاقت کردن . مجالست کردن : اگر با میر صحبت کرد میرانند میرش راوگر با خان برادر شد خیانت دید از خانش . ناصرخسرو.هیچ مکن صحبت با خوی بدخوی بد ایرا عدوی ریمنست . ناصرخسرو.وگر با سرشبا...
-
صحبت جوی
لغتنامه دهخدا
صحبت جوی . [ ص ُ ب َ ] (نف مرکب ) عاشق . محبوب : شه بدو بخشید آن مهروی راجفت کرد آن هر دو صحبت جوی را.مولوی .
-
صحبت داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - همنشینی کردن . 2 - گفتگو کردن .
-
پیر صحبت
لغتنامه دهخدا
پیر صحبت . [ رِ ص ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرشد. راهنما. دلیل . پیر طریقت : نخست موعظه ٔ پیر صحبت این حرفست که از مصاحب ناجنس احتراز کنید.حافظ.
-
خوش صحبت
لغتنامه دهخدا
خوش صحبت . [ خوَش ْ / خُش ْ ص ُ ب َ ] (ص مرکب ) خوش زبان . خوش کلام . شیرین بیان . شیرین زبان . || خوش معاشرت .
-
خوش صحبت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošsohbat خوشسخن؛ شیرینسخن؛ خوشگفتار.
-
هم صحبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamsohbat همکلام؛ همسخن؛ همدم؛ مصاحب.
-
صحبت تنها
دیکشنری فارسی به عربی
تعليق جانبي
-
صحبت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تکلم
-
خوش صحبت
دیکشنری فارسی به عربی
مهذار
-
صحبت کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behengâri طاری: hangâšt(mun) طامه ای: hangâštan طرقی: hangâštmun کشه ای: qâɂa kardmun نطنزی: hengâštan