کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صحاب
/sehāb/
معنی
= صاحب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحاب
لغتنامه دهخدا
صحاب . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صاحب . (غیاث اللغات ). و جمع آن در فارسی «صحابان » است : نبی آفتاب و صحابان چو ماه بهم بستنی یکدگر راست راه .فردوسی .
-
صحاب
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِ.) جِ صاحب .
-
صحاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صاحب] [قدیمی] sehāb = صاحب
-
صحاب
واژهنامه آزاد
(لری) صاحب؛ مثلاً برای ابراز خشم و نارضایتی می گویند:شهر بی صحاب؛ ادارۀ بی صحاب...
-
واژههای همآوا
-
سحاب
فرهنگ نامها
(تلفظ: sahāb) (عربی) ابر ، تودهی بخار آب که به رنگهای سفید ، خاکستری در آسمان دیده میشود.
-
سحاب
واژگان مترادف و متضاد
ابر، رباب، غمام، غمامه، میغ
-
سحاب
لغتنامه دهخدا
سحاب . [ س َ ] (اِخ ) نام پرچمی است مربوط بدوره ٔ ابومسلم خراسانی . (تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 1 ص 134).
-
سحاب
لغتنامه دهخدا
سحاب . [ س َ ] (اِخ ) نام دهی در نوزده فرسخی میانه ٔ جنوب و مشرق فلاحی است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 239).
-
سحاب
لغتنامه دهخدا
سحاب . [ س َ ] (اِخ ) نام شمشیر ضراربن الخطاب . (منتهی الارب ).
-
سحاب
لغتنامه دهخدا
سحاب . [ س َ ] (ع اِ) ابر. (دهار) (ترجمان القرآن ). ابری بارنده . (مهذب الاسماء) : یکی کوه بینی سر اندر سحاب که بر وی نپرّید پرّان عقاب . فردوسی .چو تیر از کمان یا چو برق از سحاب همی رفت بی خورد و آرام و خواب . فردوسی .دوستان وقت عصیر است و کباب راه ...
-
سحاب
لغتنامه دهخدا
سحاب . [س َ ] (اِخ ) نام عمامه ٔ نبی (ص ). (از منتهی الارب ).
-
صهاب
لغتنامه دهخدا
صهاب . [ ص ُ ] (اِخ ) شتر نری است که شتران صهابی را بدان نسبت کنند. (اقرب الموارد). گشنی است که جمل صهابی منسوب است بدان . (منتهی الارب ).
-
صهاب
لغتنامه دهخدا
صهاب . [ ص ُ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
-
سحاب
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) ابر، واحد سحابه . ج . سحایب .