کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رجاء. محدث است . ابن قتیبة بوسائطی از اعمش نقل کند که گفت : کان اسماعیل بن رجاء یجمع صبیان الکتاب فیحدثهم کی لاینسی حدیثه . (عیون الاخبار چ قاهره جزء خامس ص 134).
-
تفتیة
لغتنامه دهخدا
تفتیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) بازداشتن دختر را از بازی باکودکان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خودرا مستور داشتن و در حجاب آوردن و خودداری کردن از بازی با صبیان . (از اقرب الموارد). || در پرده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
اسکراپار
لغتنامه دهخدا
اسکراپار. [ اِ] (اِخ ) قضائی است در آرناودستان در سنجاق برات از ولایت یانیه و در جانب جنوب شرقی برات که سمت مرکزیت دارد، و از 63 دهکده مرکب است . مرکز آن را چوروووده خوانند این محل یک دارالحکومه و 3 کاروانسرا دارد و در هر پنجشنبه یک بازار مکاره ٔ هفت...
-
تفتی
لغتنامه دهخدا
تفتی . [ ت َ ف َت ْ تی ] (ع مص ) جوانی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بازایستادن دختر از لهو و بازی با کودکان ،یقال : فتیت البنت فتفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در خانه مقیم شدن و پردگی گردیدن و بازایستادن دختر از بازی ...
-
قمقام
لغتنامه دهخدا
قمقام . [ ق َ / ق ُ ] (ع اِ) مهتر. (منتهی الارب ). مهتر بسیارعطا. (اقرب الموارد). || دریا. (منتهی الارب ). معظم آن برای آن که دارای آب فراوان است . || عدد بسیار. || کار سترک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کنه ریزه . || نوعی از شپش . (اقرب الم...
-
راجز
لغتنامه دهخدا
راجز. [ ج ِ ] (اِخ ) فضل بن قدامه ٔ عجلی یکی از فحول شعرای عهد اموی است کنیت او ابوالنجم بود. گویند شبی هشام وی را برای نقل قصص و حکایات گوناگون احضار کرد او نیز داستانی از دختران خود بیان کرد و درباره ٔ ظلامه که نام یکی از ایشان است گفت :کان ظلامة ا...
-
کاسکبینج
لغتنامه دهخدا
کاسکبینج . [ ن َ ] (اِ) معجون فارسی است و صاحب اسرارالطب گفته که معنی آن کثیرالمنافع است و آن معجونی است نافع برای امراض کثیره و صفت آن در قرابادین ذکر یافت . (فهرست مخزن الادویه ). مؤلف بحرالجواهر آرد: معناه کثیرالمنافع و هو معجون لاکثر الامراض .- ...
-
ملاعب
لغتنامه دهخدا
ملاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مَلعَب . (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازیگاهها : لاچین که چو او لعب نماید به ملاعب گوید اجل اندر دل اعدای ملاعین . عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 436).در ملاعب صبیان پشت ما نردبان هوا نبوده است وساق و ساعد م...
-
کرش
لغتنامه دهخدا
کرش . [ ک ِ / ک َ رِ ] (ع اِ) شکنبه . (دهار) (مهذب الاسماء). ج ، اکراش ، کروش . (مهذب الاسماء). شکنبه ٔ ستور نشخوار زننده چون معده مردم را. ج ، کُروش . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شکنبه و روده های حیوان را شامل است و بهترین او...
-
ارکلی
لغتنامه دهخدا
ارکلی . [ اَ ک ِ ] (اِخ ) قصبه ای است در ولایت قونیه و در شمال غربی کوه بلغار یعنی بوغا واقع است . چشمه های جاری و باغهای بسیار دارد. دارای 904 خانه و 295 دکان و 3 کاروانسرا و دو حمام و 4 مسجد جامع و 18 مسجد و یک رشدیّه و 8 مکتب صبیان و یک کلیسای ارم...
-
اسبر
لغتنامه دهخدا
اسبر. [ اِ ب ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی در سنجاق بایبورد از ولایت ارضروم (ارزنةالروم ) در 60 هزارگزی شمال غربی ارضروم و 87 هزارگزی شمال شرقی بایبورد درساحل راست چوروق صو. قریب 1000 تن سکنه دارد. در زمانهای قدیم شهری بزرگ و مشهور بوده . مورخین رومی آنراه...
-
اسبکشان
لغتنامه دهخدا
اسبکشان . [ اَ ب ِ ] (اِخ ) قضائی است در ولایت و سنجاق قونیه . مرکز این قضا قریه ٔ این اوی میباشد که در ساحل رود این صویی واقع است . این رود به طوزکولی (دریاچه ٔ نمک ) میریزد. قضای مزبور اراضی بسیار وسیع و دامنه داری دارد حتی ناحیه ٔ قوچ حصار را هم ک...
-
ملاعین
لغتنامه دهخدا
ملاعین .[ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملعون . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ ملعون . رانده و دور کرده از نیکی و رحمت . (آنندراج ) : ملاعین حصار غور برجوشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). آن ملاعین گرم درآمدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 112). چون ش...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) فراهی بدرالدین محمود یا مسعودبن ابی بکربن الحسین بن جعفر الفراهی . صاحب نصاب الصبیان . و گویند او کوری مادرزاد بود ودر لغت عرب و حدیث مهارت تمام داشت . علامه ٔ قزوینی در حواشی لباب الالباب ج 1 می آورند که نباید او را با امام...
-
اسکلب
لغتنامه دهخدا
اسکلب . [ ] (اِخ ) (قضای ...) قضائی است در جهت جنوب غربی سنجاق قسطمونی و غیر از مرکز، 128 قریه داردو سکنه ٔ آن مسلمانانند. در داخل قضا 128 مسجد آدینه و مسجد، 6 مدرسه ، 5 کتابخانه ، 5 تکیه ، 5 زیارتگاه ، 51 مکتب صبیان ، 12 دباغخانه ، 2 کاروانسرا، 3 حم...