کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صبوری
/saburi/
معنی
شکیبایی؛ بردباری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بردباری، تحمل، شکیبایی ≠ ناصبوری
فعل
بن گذشته: صبوری کرد
بن حال: صبوری کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صبوری
واژگان مترادف و متضاد
بردباری، تحمل، شکیبایی ≠ ناصبوری
-
صبوری
لغتنامه دهخدا
صبوری . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) نام او محمد از شعرای ایران و از مردم تربت است . او راست :بجانم آتش افتد چون روم من در چمن بی اونماید هر گل آتشپاره ای در چشم من بی او.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صبوری
لغتنامه دهخدا
صبوری . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) وی از شعرای ایران است و در موسیقی مهارتی فراوان داشت و چند رساله در این باب تألیف کرده . ازوست :یابند بوی مهر صبوری سگان اوجویند بعد مرگ اگر استخوان من .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صبوری
لغتنامه دهخدا
صبوری . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است . آذر بیگدلی گوید: وی فرزند قادربک است و بشغل زرگری مشغول بود سپس به جوهرفروشی رسید و او را طبع خوشی است . از اوست :از رشک که سوزم ز که پنهان کنمت آه در هیچ دلی نیست که جای تو نباشدرحم است بنومیدی آنکس که بمحشردر نامه...
-
صبوری
لغتنامه دهخدا
صبوری . [ ص َ ] (اِخ ) نام وی محمدهاشم و از شعرای ایران و از مردم خونسار است . ازوست :دیده ام گوهر بدامان ریخت از پهلوی دل ابر دائم ریزش از بالا بدریا میکند.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صبوری
لغتنامه دهخدا
صبوری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای ایران و از مردم همدان است و بعهد اکبرشاه به هندوستان رفت . از اوست :میانش دل مردمان می برددل مردمان از میان می برد.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صبوری
لغتنامه دهخدا
صبوری . [ ص َ ] (اِخ )پدر ملک الشعراء بهار. رجوع به صبوری خراسانی شود.
-
صبوری
لغتنامه دهخدا
صبوری .[ ص َ ] (حامص ) در کار تعجیل نکردن . (غیاث اللغات ). بردباری . تحمل . شکیبائی : که ایزد تعالی بندگان را که راست باشند و توکل بر وی کنند و دست بصبوری زنند ضایع ننماید. (تاریخ بیهقی ). حجاج پرسید که این عجوزه چه میکند؟ گفتار و صبوری وی بازنمودند...
-
صبوری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] saburi شکیبایی؛ بردباری.
-
واژههای مشابه
-
صبوری خراسانی
لغتنامه دهخدا
صبوری خراسانی . [ ص َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) نام وی حاجی میرزا کاظم و از احفاد صبوری کاشانی و برادرزاده ٔ فتحعلی صباست . جدّ وی در روزگار محمدشاه بخراسان شد و صبوری در حدود سال 1259 هَ . ق . در مشهد متولد گردیدو در آنجا نشأت یافت و در قصیده سرائی ماهر گشت...
-
صبوری رشتی
لغتنامه دهخدا
صبوری رشتی . [ ص َ ی ِ رَ ] (اِخ )میرزا باقرخان حکیم فرزند سیدمحمد متخلص به صبوری وملقب به مدیرالاطباء وی از سادات جلیل القدر و از اعاظم و نجبای گیلان است مولد وی به سال 1265 هَ . ق . قمری در رشت بود و هم در این بلد مقدمات ادبی و عربی را فراگرفت و بط...
-
صبوری کردن
لغتنامه دهخدا
صبوری کردن . [ ص َ ک َ دَ] (مص مرکب ) شکیبائی ورزیدن . صبر کردن : گفتم تو چه دانی که شب تیره چه زایدبشکیب و صبوری کن تا شب بنهد بار. فرخی .زبان گر بگرمی صبوری کندز دوری کن خویش دوری کند. نظامی .همی گفتش صبوری کن که آخربکام دل رسد یک روز صابر. (ویس و ...
-
حسین صبوری
لغتنامه دهخدا
حسین صبوری . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) ابن علی تبریزی شاعر متخلص به صبوری از ایران به روم شد و در 1269 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر فارسی و ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329). و گویا هموست که در ریحانة الادب به تخلص صبور تبریزی یاد شده است . (ذریعه...
-
قرار و صبوری
فرهنگ گنجواژه
شکیبائی.