کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صبوح
/sabuh/
معنی
هرچیزی که صبح بخورند یا بیاشامند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بامداد، پگاه، بامدادان، سپیدهدم، صبح، صبحگاه
۲. صبوحی ≠ غبوق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صبوح
واژگان مترادف و متضاد
۱. بامداد، پگاه، بامدادان، سپیدهدم، صبح، صبحگاه ۲. صبوحی ≠ غبوق
-
صبوح
لغتنامه دهخدا
صبوح . [ ص َ ] (ع اِ) بامدادی از شیر و شراب و مانند آن ، خلاف غبوق . (منتهی الارب ). شرابی که بوقت بامداد خورده میشود، ضد غبوق که بوقت شام خورند. (غیاث اللغات ). آن شراب که از پس صبح خورند. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). شرب در صبح . (بحر الجواهر). شرابی ...
-
صبوح
لغتنامه دهخدا
صبوح .[ ص َ ] (اِخ ) نام وی میرزا محمدعلی و از نجبای اصفهان است . نظر بحدت ذهن از بیشتر صنایع مطلع بود و چهار تار را خوب میزد. این شعر ازوست و بد نگفته است :پائی نه که چون آئی از شوق ز جا خیزم دستی نه که برخیزم در دامنت آویزم افغان که در این منزل جائ...
-
صبوح
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) هر چیزی که صبح بخورند یا بنوشند. 2 - (ق .) پگاه .
-
صبوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sabuh هرچیزی که صبح بخورند یا بیاشامند.
-
صبوح
واژهنامه آزاد
شراب صبحگاهی
-
واژههای مشابه
-
صبوح کردن
لغتنامه دهخدا
صبوح کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن شراب در بامدادان : و دستوری داریم فردا صبوح باید کرد که بامداد باغ خوشتر باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 347). حصیری باپسرش بوالقاسم بباغ رفته بودند... و آنگاه صبوح کرده و صبوح ناپسند است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ...
-
صبوح خوار
لغتنامه دهخدا
صبوح خوار. [ ص َ خوا / خا ] (نف مرکب ) خورنده ٔ صبوح . آنکه صبوحی خورد : نوشین چو دم صبوح خواران مشکین چو دهان روزه داران . خاقانی .رجوع به صبوح شود.
-
صَبوح و صبحدم
فرهنگ گنجواژه
صبح.
-
سحور و صبوح
فرهنگ گنجواژه
بادههای صبحگاهی.
-
واژههای همآوا
-
سبوح
واژگان مترادف و متضاد
۱. باریتعالی ۲. مقدس ۳. منزه، پاک، مبرا
-
سبوح
لغتنامه دهخدا
سبوح . [ س َ ] (ع ص ) شناور. || اسب خوش رفتار. (منتهی الارب ). فرس سبوح . (اقرب الموارد). اسب تیزرو. (دهار).اسبی که گویی آشنا میکند در رفتن . (مهذب الاسماء).
-
سبوح
لغتنامه دهخدا
سبوح . [ س َب ْ بو ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). یکی از اسماء الهی . (غیاث ) (آنندراج ). یکی از اسماء حُسنی ̍ است . (مؤلف ). گاهی از این لفظ اشارت باشد بسبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح . (غیاث ) : ترک سبوح گفته وقت صبوح ع...