کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبر سقطری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صبر سقطری
لغتنامه دهخدا
صبر سقطری . [ ص َ رِ س ُ طُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
واژههای مشابه
-
صَبْرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
صبر - پايداري(کلمه صبر به طور کلي به معناي حبس و نگهداري نفس است در برابر عمل به مقرراتي که عقل و شرع معتبر ميشمارند و يا ترک چيزهايي که عقل و شرع اقتضاء ميکنند که نفوس را از ارتکاب آن حبس کرد .)
-
صَبَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
صبر کرد (کلمه صبر به طور کلي به معناي حبس و نگهداري نفس است در برابر عمل به مقرراتي که عقل و شرع معتبر ميشمارند و يا ترک چيزهايي که عقل و شرع اقتضاء ميکنند که نفوس را از ارتکاب آن حبس کرد .)
-
بی صبر
فرهنگ واژههای سره
ناشکیبا، بی تاب
-
صبر آوردن
لغتنامه دهخدا
صبر آوردن . [ ص َ وَ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . شکیبائی ورزیدن . تأمل کردن . شتاب نکردن : هر که صبر آورد گردون بررودهر که حلوا خورد واپس تر رود.مولوی .
-
صبر داشتن
لغتنامه دهخدا
صبر داشتن . [ ص َت َ ] (مص مرکب ) صابر بودن . شکیبا بودن : برین زمان و برآن ناکسان که دارد صبرمگر کسی که ز روی و حجر جگر دارد. ناصرخسرو.بیش ازاین صبر ندارم که تو هر دم بر قومی بنشینی و مرا بر سر آ تش بنشانی . سعدی .من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم ...
-
صبر زرد
لغتنامه دهخدا
صبر زرد. [ ص َ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
صبر سقوطری
لغتنامه دهخدا
صبر سقوطری . [ ص َ رِ س ُ طُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
صبر کردن
لغتنامه دهخدا
صبر کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن . تأسی . پایداری کردن . شکیبیدن . اصطبار. اعتراف : گویند صبر کن که ترا صبر بر دهدآری دهد ولیک بعمر دگر دهد. دقیقی .دو سالی دگر صبر کن ای پسرپس آنگه برو سوی آن بدگهر. فردوسی .و خدا را از جهت خود بس دا...
-
صبر گزیدن
لغتنامه دهخدا
صبر گزیدن . [ ص َ گ ُ دَ ] (مص مرکب )صبر پیشه ساختن . شکیبائی کردن . اعتصاب : ای تن آرام گیر و صبر گزین که هر امروز را ز پس فرداست .مسعودسعد.
-
بی صبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bisabr ناشکیبا؛ بیشکیب.
-
Aloe vera, Aloe vulgaris, Aloe barbadensis
صبر حقیقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای صبر بوتهای و پایا به ارتفاع 50 تا 80 سانتیمتر و با ساقههای چوبی کوتاه به ضخامت 5 تا 10 سانتیمتر و برگهای نیزهای و قایقی به رنگ سبز یا سبز مایل به خاکستری به طول 30 تا 50 سانتیمتر و عرض 8 تا 10 سانتیمتر و ضخامت 1 تا 3 س...
-
صبر آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ یا وُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عطسه کردن .
-
بی صبر
لغتنامه دهخدا
بی صبر. [ ص َ ] (ص مرکب ) (از: بی + صبر) ناشکیبا. بی تحمل . (ناظم الاطباء). ناآرام : چو بانو زین سخن لختی فروگفت بت بی صبر شد با صابری جفت . نظامی .مهین بانو چو کرد این قصه را گوش فروماند از سخن بی صبر و بی هوش .نظامی .بر آن آواز خرگاهی پر از جوش سوی...