کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صب
/sab[b]/
معنی
۱. ریختن.
۲. ریختن آب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صب
لغتنامه دهخدا
صب . [ ص َب ب ] (ع مص ) ریختن . ریختن آب و افشاندن آن . قوله تعالی : انا صببنا الماء صباً (قرآن 25/80). || توسعاً، رسیدن مصیبت . فرود آمدن بلا و نازله : صبت علی مصائب لو انهاصبت علی الایام صرن لیالیا.(منسوب به فاطمه (ع )).
-
صب
فرهنگ فارسی معین
(صَ بّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) ریختن آب و مانند آن . 2 - (مص ل .) وارد آمدن مصیبت .
-
صب
دیکشنری عربی به فارسی
دم کرده , ريزش , ريختن , پاشيدن , القاء , تزريق , الهام
-
صب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صبّ] [قدیمی] sab[b] ۱. ریختن.۲. ریختن آب.
-
واژههای مشابه
-
صَبَّ
فرهنگ واژگان قرآن
فرو ريخت ( در اصل به معني ريختن آب از بلندي است)
-
صب الماء
لغتنامه دهخدا
صب الماء. [ ص َب ْ بُل ْ ] (اِخ ) آبریزگان : هفت سال قحط افتاده در عهد او [ فیروزبن یزدجرد ] و باران نیامد تا خدای عز و جل رحمت کرد و باران داد و فراخی پیدا شد و آنروز از خرمی آب باران بر یکدیگر همی ریختند و آن را عید کردند و هنوز به کار دارند. این ا...
-
صب ء
لغتنامه دهخدا
صب ء. [ ص َب ْءْ ] (ع مص ) بر وزن شرم ، برآمدن دندان کودک و نشتر شترکره . || برآمدن سم شکافته (ظلف ). || طلوع کردن ثریا. || از کیشی به کیش دیگر شدن . || راه نمودن دشمن را. || نمودار شدن . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
سب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا ≠ مدح، ستایش ۲. دشنامدادن، فحش دادن، ناسزا گفتن ≠ ستودن، مرحباگفتن
-
سب
فرهنگ فارسی معین
(سَ بّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دشنام دادن . 2 - (اِ.) دشنام ، لعن و نفرین .
-
سب
لغتنامه دهخدا
سب . [ ] (اِ) نظیر سیسن است و فرقی مابین سب و سیسن مشاهده نمیشود مگر با دقت فراوان و هر گاه در جای حفظ شود در صفا و رونق آن اضافه میشود و آن همیشه بدو مثقالی پیدا میشود. و از جمله ٔ آن حجر مکی است که سنگی است سبز رنگ و سخت . و از آنچه نمونه ٔ او در ب...
-
سب
لغتنامه دهخدا
سب . [ س َب ب ] (ع مص ) دشنام دادن . || (اِ) دشنام . (اقرب الموارد).
-
سب
لغتنامه دهخدا
سب . [ س ِب ب ] (ع ص ) مرد بسیاردشنام . (منتهی الارب ). || (اِ) معجر. (منتهی الارب ). ستر. (اقرب الموارد). || دستار. (غیاث ) (منتهی الارب ). عمامه . (مهذب الاسماء). || رسن . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء) || میخ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء)....
-
ثب
لغتنامه دهخدا
ثب . [ ث َب ب ] (ع مص ) نشستن با تمکین و وقار. || ثَب ّ امر؛ راست و تمام گردیدن کار.