کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صایب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صایب
معنی
(یِ) [ ع . صائب ] (ص .)درست و راست .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صایب
لغتنامه دهخدا
صایب . [ ی ِ ] (اِخ ) ابن مالک اشعری . رجوع به صائب بن مالک ... شود.
-
صایب
لغتنامه دهخدا
صایب . [ ی ِ ] (ع ص ) راست . درست : یکی چشم است کو بیند عجایب شود ز آن دیدنی رأی تو صایب . ناصرخسرو (روشنائی نامه ).و در معرفت کارها و شناخت مناظم آن رأی ثاقب و فکرت صایب روزی کرد... (کلیله و دمنه ).- صایب رای ؛ که اندیشه ٔدرست دارد. که همه ٔ افکا...
-
صایب
لغتنامه دهخدا
صایب .[ ی ِ ] (اِخ ) محمد افندی ... رجوع به صائب ... شود.
-
صایب
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . صائب ] (ص .)درست و راست .
-
واژههای مشابه
-
صایب تبریزی
لغتنامه دهخدا
صایب تبریزی . [ ی ِ ب ِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به صائب تبریزی ... شود.
-
واژههای همآوا
-
صعیب
لغتنامه دهخدا
صعیب . [ ص ُ ع َ ] (اِخ ) کوهی است و آن را صعین هم گویند. (منتهی الارب ).
-
ثایب
لغتنامه دهخدا
ثایب . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) باد تند که پیش از باران وزد. || باد سخت .
-
جستوجو در متن
-
صاحب نظر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ ظَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - آن که در امر یا اموری دارای نظر صایب است . 2 - دیندار، متدین . 3 - عارف .
-
مطبق
فرهنگ فارسی معین
(مَ طَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که امور را با رأی صایب خود حل و فصل کند. 2 - شامل شونده . 3 - پوشندة فضا (ابر). 4 - فرو گیرندة زمین (آب ).
-
شانه گردانی
لغتنامه دهخدا
شانه گردانی . [ ن َ / ن ِگ َ ] (حامص مرکب ) اعراض . سرپیچی . شانه کردن . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 44). عبارت از پشت گردانیدن یعنی روگردانی و اعراض کردن . (از چراغ هدایت ) : انتقام دلشکستن مو بمو از وی کشیدزلف را نگذاشت عدلش شانه گردانی کند. صایب اصفها...
-
مصلحت دان
لغتنامه دهخدا
مصلحت دان . [ م َ ل َ ح َ ] (نف مرکب ) که صلاح کار بداند. که نیک و بد امور دریابد. کنایه از عاقل و هوشیار و فهمیده : وزیرصاحب تدبیر... که صایب رای و مصلحت دان بود پیش پادشاه رفت . (سندبادنامه ص 226). و رجوع به مصلحت بین شود.
-
کمالا
لغتنامه دهخدا
کمالا. [ ک َ ] (اِخ ) ابن ملامحمد حسین فسایی . گاهی شعر می سراید. از اوست :سر بلندی ، خاکساری با هنرور کردن است آبرو را حفظ کردن سنگ گوهر کردن است با قد خم گشته بی طاعت کشیدن آه سردتکیه بر پشت کمان و تیر بی پر کردن است جان خودسازم فدای مصرع صایب کمال...