کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاف و پوست کنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جاده صاف کن
لغتنامه دهخدا
جاده صاف کن . [ جادْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) صاف کننده ٔ جاده . آنچه با آن جاده را صاف کنند: ماشین جاده صاف کن .
-
smooth chorion
برونشامۀ صاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← برونشامۀ بیپرز
-
shank 1
بمساز صاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] لولۀ کوتاهی که برای تغییر کوک بر روی قسمت فوقانی سازهای بادی برنجی نصب میشود
-
flat spot 1
صافشدگی قوس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] انحراف بخشی از قوس به سمت خط مماس
-
چای صاف کن
لغتنامه دهخدا
چای صاف کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) چای صافی . صاف کننده ٔ چای . آلت مخصوص صاف کردن چای . رجوع به چای صافی شود.
-
برامدگی در سطح صاف
دیکشنری فارسی به عربی
رابية
-
سینه صاف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حاشية
-
قسمت صاف هر چیز
دیکشنری فارسی به عربی
ناعم
-
با رنده صاف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طائرة
-
باد صاف کن
لهجه و گویش تهرانی
پیراهن نازک
-
سبحاف اهم (صدایی که برای صاف کردن سینه دراورند)
دیکشنری فارسی به عربی
حاشية
-
جستوجو در متن
-
پوست کنده
لغتنامه دهخدا
پوست کنده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پوست برآورده . که پوست آن برداشته باشند. پوست بازکرده . مقشر. مقشور : شعیرٌ مقشر؛ جو پوست کنده .- مثل هلوی پوست کنده ؛ سرخ و سفید (آدمی ) صورتی یا مجموع اندامی شاداب . || مسلوخ .- گوسپند پوست کنده ؛ منسلخ . |...
-
plainspoken
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساده لوح، رک گو، صاف و پوست کنده، بی ریا و تزویر
-
پوست واکرده
لغتنامه دهخدا
پوست واکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پوست بازکرده . پوست کنده . رجوع به پوست بازکرده و رجوع به پوست کنده شود.
-
رک گویی
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (حامص .) (عا.) با صراحت سخن گفتن ، صاف و پوست کنده حرف زدن .