کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سَاءَ
فرهنگ واژگان قرآن
بد است
-
سعا
واژهنامه آزاد
سعی تلاش کوشش
-
جستوجو در متن
-
صوع
لغتنامه دهخدا
صوع . (ع اِ) ج ِ صاع . (منتهی الارب ). رجوع به صاع شود.
-
اصؤع
لغتنامه دهخدا
اصؤع . [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ صاع . (المنجد). رجوع به صاع شود.
-
اصؤع
لغتنامه دهخدا
اصؤع . [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ صاع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صاع شود.
-
اصواع
لغتنامه دهخدا
اصواع . [ اَص ْ ] (ع اِ) ج ِ صاع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به صاع شود.
-
ابوعقیل
لغتنامه دهخدا
ابوعقیل . [ اَ ع َ ] (اِخ ) صاحب الصاع . صحابی است . قتاده گوید نام او حثحاث است . و از آنرو وی را صاحب الصاع گویند که روزی به دو صاع خرما مزدوری آبکشی کرد و یک صاع آن به اهل خویش گذاشت و صاع دیگر برسم صدقه برسول صلوات اﷲعلیه برد.
-
اصوع
لغتنامه دهخدا
اصوع . [ اَص ْ وُ ] (ع اِ) ج ِ صاع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ صاع ، و آن پیمانه ای است معروف که بر آن احکام مسلمانان از کفاره و فطره و جز آن دائر و جاری است . (آنندراج ). و رجوع به صاع شود.
-
اردب
فرهنگ فارسی معین
( اَ دَ) [ معر. ] پیمانه ای است برابر بیست و چهار «صاع » و آن شصت و چهار من باشد.
-
ریبات
لغتنامه دهخدا
ریبات . (ع اِ) پیمانه ای معادل شش یک اِردَب و معادل چهار صاع است . (یادداشت مؤلف ).
-
وسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] va(e)sq ۱. مقدار وزن بار شتر.۲. اندازۀ شصت صاع.
-
صواع
لغتنامه دهخدا
صواع . [ ص ِ ] (ع اِ) جام بزرگ که در وی آب خورند. || پیمانه . (منتهی الارب ). رجوع به صاع شود.
-
وسق
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وِ) [ ع . ] (ار.) 1 - بار شتر. 2 - بار کشتی . 3 - واحدی معادل شصت (60) صاع ؛ ج . اوساق ، وسوق .
-
صیعان
لغتنامه دهخدا
صیعان . (ع اِ) ج ِ صاع . || ج ِ صواع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
دینار زر
لغتنامه دهخدا
دینار زر. [ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دینار که از زر باشد. مسکوک زرین : یکی صاع زرین گونه نگاربرابر به دینار زر ده هزار.فردوسی .