کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) مخفف ساره بمعنی پرده است . (برهان در ماده ٔ در ساره ). رجوع به ساره شود.
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِخ ) ناحیه ای است بین فرانسه و آلمان ، و محدود است از شمال و شمال غرب به فرانسه و از مشرق و جنوب و جنوب غرب به آلمان . به مساحت 2567 هزار گز مربع و با 987000 تن جمعیت . ثروت عظیم این سرزمین و وجود معادن زغال و فولاد بوسعت 116000 هکتار در آن در...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِخ ) دهی است از دهستان رود قات بخش مرکزی شهرستان مرند، واقع در 48 هزارگزی خاور مرند و 15 هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به تبریز. جلگه ای و سردسیر، و آب آن از رودخانه ، و محصولات آن غلات و سر درختی است . 414 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال ...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان . واقع در 67 هزارگزی شمال باختری قمصرو 16 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ کاشان به قم . کوهستانی و سردسیر، و آب آن از سه رشته قنات ، و محصول آن غلات و میوه است 600 تن سکنه دارد که به زراعت و گله دار...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِخ ) رودخانه ای است که در مناطق مرزی آلمان و فرانسه جریان دارد و پس از طی مجرائی بدرازای 240 هزارگزی به رودخانه ٔ موزل می پیوندد.
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. [ سارر ] (ع ص )شادکننده . مفرح . گویند: رجل سار. (اقرب الموارد). یقال ساربار، از اتباع . (مهذب الاسماء). پنهان کننده .
-
سعر
لغتنامه دهخدا
سعر. [ س َ ] (ع مص ) افروختن آتش . (المصادر زوزنی ). || گرم کردن جنگ . (آنندراج ). جنگ انگیختن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || برانگیختن . (آنندراج ).
-
سعر
لغتنامه دهخدا
سعر. [ س َ ع ِ] (ع ص ) دیوانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
سعر
لغتنامه دهخدا
سعر. [ س ِ ] (ع اِ) نرخ . ج ، اسعار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(آنندراج ). نرخ هر شیئی که فروخته میشود. (غیاث ).
-
سعر
لغتنامه دهخدا
سعر. [ س ُ ] (ع اِمص ) گرمی آتش . || گرسنگی یا سختی گرسنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سخت آزمندی گوشت . || نقل کردن علتی از صاحب خود بدیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یاری گری . (منتهی الارب ).
-
سعر
لغتنامه دهخدا
سعر. [ س ُ ع ُ ] (ع اِمص ) دیوانگی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || کولی . || کندی ذهن . || رنج و عذاب . (منتهی الارب ).
-
صعر
لغتنامه دهخدا
صعر. [ ص َ ع َ ](ع مص ) کژ کردن رخسار از کبر. || کوچک شدن سر. || خوردن صعاریر را که صمغی است . (منتهی الارب ). || (اِمص ) کجی روی یا کجی یکی از دو جانب روی یا بیمارئی است در شتر که بدان جهت گردن را پیچ دهد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ثار
لغتنامه دهخدا
ثار. (ع مص ، اِ) کینه . || کینه کشیدن . || انتقام . خونخواهی . طلب کردن خون : جز انتصار و طلب ثار روی ندید و جز حرکةالمذبوح چاره ندانست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی 26). از دیار هندوستان هر کجا نافخ ناری و طالب ثاری و ساکن داری ... بود، رو بدو آورد. (ترجمه...
-
ثعر
لغتنامه دهخدا
ثعر. [ ث َ / ث ُ / ث َ ع َ ] (ع اِ) صمغمانندی که از بیخ درخت طلح برآید و آن زهر کشنده است .
-
ثعر
لغتنامه دهخدا
ثعر. [ ث َ ع َ ] (ع اِ) کثرة ثآلیل . بسیاری ازخها. (تاج العروس ).