کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صارة
لغتنامه دهخدا
صارة. [ رَ ] (اِخ ) نصر گوید کوهی در دیار بنی اسد، و دیگران گفته اند کوهی است نزدیک فَید، و زمخشری آرد که آن کوهی است در صمد میان تیماء و وادی القری . (معجم البلدان ).
-
صارة
لغتنامه دهخدا
صارة. [ رَ ] (ع اِ) لوف الصغیر است به زبان اندلس که به پارسی آن رافیل گوش (پیل گوش ) خوانند. (برهان قاطع) (مفردات ابن بیطار) (اختیارات بدیعی ). و رجوع به صاروان شود. || درختستان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || نافه ٔ مشک . (منتهی الارب ). || صارة...
-
صارة
لغتنامه دهخدا
صارة. [ صارْ رَ ] (ع اِ) حاجت . || (اِمص ) تشنگی . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
عرفة صارة
لغتنامه دهخدا
عرفة صارة. [ ع ُ ف َ ت ُ رَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
دارة صارة
لغتنامه دهخدا
دارة صارة. [ رَ ت ُ رَ ] (اِخ ) از بلاد غطفان است و در شعر میدان بن صخر مذکور است . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
سارط
لغتنامه دهخدا
سارط.[ رِ ] (ع ص ) فروخورنده . بلعکننده . (منتهی الارب ).
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) ساره . بنت هادان . ابن باخور یکی از دو زن ابراهیم پیامبرو مادر اسحاق است . وی دختر عم ابراهیم و از زیبارویان روزگار خویش بود. وقتی که نمرود در کار ابراهیم عاجز شد و از او خواست که بابل را ترک گوید ابراهیم ساره را نیز با خود از باب...
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) از زنان محدث است . حدیث رااز علم الدین برزالی استاد صلاح الدین صفدی فرا گرفته است . وی به سال 716 درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) بنت الربعی ، از مشاهیر زنان محدث و از مشایخ امام سیوطی و حفیده ٔ سراج الدین بن الملقن است و علم حدیث را از او فرا گرفته . به سال 869 هَ . ق . درگذشت . (قاموس اعلام ترکی ).
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) بنت قدرخان . زوجه ٔ سلطان مسعود غزنوی [ 432 - 440 هَ . ق . ] است . رجوع به اخبارالدولة السلجوقیه چ محمد اقبال چ لاهور ص 14 شود.
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) نام دختر برادر شیخ ابواسحاق کازرونی [ 352 - 426 هَ .ق . ] است و پدرش حسن بن شهریاربن زادانفرخ بود. رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 168 شود.
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) نام زنی است و مولاة بنی هاشم است . (سیره ٔ ابن هشام ). رجوع به عقد الفرید بتحقیق محمد سعید العریان ج 7 ص 304 شود.
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ سار رَ ] (ع ، ص ) زن شادمان کن . مؤنث سارّ. رجوع به سار شود.