کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صاد
/sād/
معنی
۱. نام حرف «ص».
۲. سیوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۸ آیه؛ داوود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاد
لغتنامه دهخدا
صاد. (اِخ ) کوهی است در نجد. (معجم البلدان ).
-
صاد
لغتنامه دهخدا
صاد. (ع اِ) حرفی است از حروف هجاء. رجوع به «ص » شود. || بمعنی صید است که بیماریی باشد (شتران را). || روی و مس یا نوعی از آن . (منتهی الارب ). || دیگ رویین و سنگین . (دستورالاخوان ) (مهذب الاسماء). || رگی است میان دو چشم شتر واو از آن رگ به بیماری صید...
-
صاد
لغتنامه دهخدا
صاد. [ صادد ] (ع ص ) نعت فاعلی از صَدّ. رادع . مانع. بازگرداننده . عائق .
-
صاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sād ۱. نام حرف «ص».۲. سیوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۸ آیه؛ داوود.
-
واژههای مشابه
-
برم صاد
لغتنامه دهخدا
برم صاد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاورکبکان بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 305 تن . آب آن از چاه ومحصول آن غلات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
-
واژههای همآوا
-
سعد
فرهنگ نامها
(تلفظ: saed) (عربی) خجسته ، مبارک ، خوش یمن ، سعادت ، خوشبختی ، خوش یمنی .
-
سعد
واژگان مترادف و متضاد
۱. خجستگی، شگون ۲. مبارک، میمون، نیکبختی، یمن ≠ نحس ۳. خوشیمن
-
ثاد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) نَم .
-
ساد
فرهنگ فارسی معین
(ص .) مخفُفِ ساده ، ناآمیخته ، بی نقش و نگار.
-
ساد
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) خوک نر، گراز.
-
ساد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - سد کننده . 2 - استوار. 3 - راست گفتار.
-
سعد
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (ص .) مبارک ، خجسته .
-
ساد
لغتنامه دهخدا
ساد. (اِ) ساد کندر. گیاهی داروئی که برگش پهن و بزرگ و خوشبو است ، ساذج معرب آن ، و به هندی پترج گویند. (رشیدی ). رجوع به ساذج شود.