کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاحة
لغتنامه دهخدا
صاحة. [ ح َ ] (اِخ ) نام کوه سرخی است در رکاء و دخول . و شاید که از صَوح بمعنی جانب کوه باشد. (معجم البلدان ج 5 ص 330). || نصر گوید: صاحة پشته هاست سرخ رنگ باهله را بنزدیکی عقیق مدینه و آن یکی ازسه وادی عقیق است . بشربن ابی خازم گوید : لیالی تستبیک ب...
-
صاحة
لغتنامه دهخدا
صاحة. [ ح َ ] (ع اِ) زمینی که گاهی [ هیچگاه ] نرویاند گیاه را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
ساحت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان ۲. حیاط، صحن، فراخنا، فضا، قلمرو ۳. ناحیه ۴. مرتبه، حد، سطح ۵. درگاه، آستانه
-
ساحت
فرهنگ واژههای سره
پیشگاه، آستانه
-
صاهة
لغتنامه دهخدا
صاهة. [ هََ ] (اِخ ) رجوع به چاهک ... شود.
-
ساحت
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ساحة ] (اِ.) 1 - فضای خانه ، حیاط . 2 - زمینی که سقف نداشته باشد. 3 - درگاه ، آستانه .
-
ساحت
لغتنامه دهخدا
ساحت . [ ح َ ] (ع اِ) ساحة. میان سرای . گشادگی میان سرایها. فراخنای سرای . فراخای خانه . صحن خانه . حیاط. ج ، ساح . سوح . ساحات : و چون [ در مسجد الاقصی ] بدیوار جنوبی باز گردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست وپوشش مسجد که مقصوره در اوست بر دیوار...
-
ساحة
لغتنامه دهخدا
ساحة. [ ح َ ] (ع اِ) ساحت . میان سرای . (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان جرجانی ) (شرح قاموس ). گشادگی میان سرایها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). فراخنای سرای . حیاط. صحن خانه . فراخای خانه . ج ، ساح . سوح . ساحات . رجوع به ساحت شود.
-
ساحة
لغتنامه دهخدا
ساحة. [ ساح ح َ ] (ع ص ) تأنیث ساح : شاة ساحة؛ گوسپند بسیار فربه . ج ، سِحاح . (منتهی الارب ).
-
ثاهت
لغتنامه دهخدا
ثاهت . [ هََ ] (ع اِ) حلقوم . || آنچه جنبان باشد از حلقوم . مَلاذة. || بن دندان . || غلاف دل .
-
ساحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ساحة، جمع: ساحات] sāhat ۱. ناحیه.۲. فضای خانه.۳. [قدیمی] حیاط.۴. [قدیمی] زمینی که سقف نداشته باشد؛ میدان.
-
جستوجو در متن
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...