کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاحب عزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صاحب عزا
/sāheb'azā/
معنی
کسی که یکی از خویشان نزدیکش فوت شده و مجلس سوگواری ترتیب داده است؛ عزادار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاحب عزا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . عَ) [ ع . ] (ص مر.) آن که یکی از خویشاوندان نزدیکش فوت کرده ، عزادار.
-
صاحب عزا
لغتنامه دهخدا
صاحب عزا. [ ح ِ ع َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) عزادار. || بزرگ خانواده ٔ عزادار.
-
صاحب عزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sāheb'azā کسی که یکی از خویشان نزدیکش فوت شده و مجلس سوگواری ترتیب داده است؛ عزادار.
-
صاحب عزا
لهجه و گویش تهرانی
مصیبت دیده
-
واژههای مشابه
-
صَاحِبِ
فرهنگ واژگان قرآن
همنشین -يار- رفيق - مصاحب -همراه
-
گله صاحب
لغتنامه دهخدا
گله صاحب . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ح ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب گله . دارنده ٔ گله . خداوند گله . رمه دار. گله دار : دگر ره پدیدار گشت از نهفت گله صاحبش برزد آواز و گفت .نظامی .
-
صاحب نظر
فرهنگ واژههای سره
کاردان
-
صاحب امتیاز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اِ) [ ازع . ] (اِ.) کسی که پروانة شرکت ، کارخانه ، روزنامه یا... به نام اوست .
-
صاحب برید
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (اِمر.)فرستندة پیک و قاصد. کسی که وقایع هر جایی را که در آن بوده می نوشت و برای پادشاه می فرستاد.
-
صاحب تصرف
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ صَ رُّ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - مالک . 2 - مرشدی که بتواند در احوال تصرف کند.
-
صاحب جمع
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جَ) [ ازع . ] (اِ. ص .) 1 - در دورة مغول مأمور تشخیص مالیات و جمع - آوری آن . 2 - در دورة صفویه کسی که مسئول ضبط و تحویل نوعی ازاموال دیوانی بود.
-
صاحب جیش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جِ یا جَ) [ ازع . ] (ص مر.) فرمانده قشون .
-
صاحب چراغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مجازاً عنوانی برای ائمه یا امام زاده ها.
-
صاحب حالت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . لَ) [ ازع . ] (ص مر.)کسی که شور و شوق و عشقی دارد.