کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاحب زمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صاحب
/sāheb/
معنی
۱. مالک.
۲. ملازم؛ معاشر؛ یار و دوست؛ همصحبت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. معاشر، همراه، همسفر، همصحبت، همنشین
۲. آقا، ارباب، مخدوم، مولا
۳. خداوند، دارنده، ذیحق
۴. مالک، موجر
۵. خواجه، وزیر ≠ خادم، نوکر
برابر فارسی
دارنده
دیکشنری
holder, master, mistress, operator, possessed, proprietor, sahib
-
جستوجوی دقیق
-
صاحب
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāheb) (عربی) دارنده ، مالک ، دارا ؛ (منسوخ) سرور ، آقا ؛ (در قدیم) همنشین و همصحبت ، یار ؛ (در قدیم) فرمانروا و حاکم ؛ (در اعلام) لقب صاحب بن عباد وزیر دانشمندِ ایرانی ؛ (در عرفان) صاحب به معنی یار و همصحبت و خداوندگار و دارندهی چیزی میب...
-
صاحب
واژگان مترادف و متضاد
۱. معاشر، همراه، همسفر، همصحبت، همنشین ۲. آقا، ارباب، مخدوم، مولا ۳. خداوند، دارنده، ذیحق ۴. مالک، موجر ۵. خواجه، وزیر ≠ خادم، نوکر
-
صاحب
فرهنگ واژههای سره
دارنده
-
صاحب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - معاشر. 2 - هم - صحبت ، همراه . 3 - مالک .
-
صاحب
فرهنگ فارسی معین
مرده ( ~ . مُ دِ) (ص مر.) 1 - بدون صاحب ، آن که یا آن چه صاحبش مرده باشد. 2 - بدون صاحب نوعی نفرین به معنی کاش دارنده اش می مرد.
-
صاحب
فرهنگ فارسی معین
شریعت ( ~ . شَ عَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - آن که شریعتی آورده ، پیغمبر. 2 - پیغمبر اسلام .
-
صاحب
فرهنگ فارسی معین
منصب ( ~ . مَ صَ) [ ازع . ] (اِمر.) کسی که دارای رتبه و مقامی دولتی باشد (اعم از کشوری و لشکری )، افسر.
-
صاحب
لغتنامه دهخدا
صاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن حاتم فرغانی . وی در سفری که به حج رفت به بغداد شد و در آنجا حدیث گفت . علی بن عمر کسکری از وی حدیث کند. (تاریخ بغداد ج 9 ص 344).
-
صاحب
لغتنامه دهخدا
صاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن محمد بخاری (الامام ...). در تتمه ٔ صوان الحکمه آمده است : وی در علوم اسلامی ماهر و بر دقایق حکمت واقف بود و حافظه ای قوی داشت ، لیکن دعوی وی بر معنی او غلبه میکرد واو را تصانیفی مفید است . و درباره ٔ او من گفته ام :لقد صحب ا...
-
صاحب
لغتنامه دهخدا
صاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) تاج الدین محمدبن صاحب فخرالدین محمدبن وزیر بهاءالدین علی بن محمدبن حنا. وی رئیس و شاعر بود و از سبط سلفی حدیث کندو بسال 707 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضرة ص 177).
-
صاحب
لغتنامه دهخدا
صاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، 22هزارگزی خاوری سقز، کنار شوسه ٔ سقز-سنندج . دشت ، سردسیر، سکنه 600 تن ، کردی زبان ، آب آن از چشمه و رودخانه ، محصول آن غلات ، توتون ، تنباکو، لبنیات ، صیفی ، شغل اهال...
-
صاحب
لغتنامه دهخدا
صاحب . [ ح ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی مذکر از صُحْبة و صحابة. یار. ج ، صَحْب ، صُحبة، صُحْبان ، صِحاب ، صَحابة، صِحابة. ج ِ فاعل بر فَعالة جز در این مورد نیامده است . (منتهی الارب ). ج ، اَصحاب ،صَحب ، صَحابة، صِحاب ، صُحبة، صَحبان . || همراه . (ربنجنی...
-
صاحب
لغتنامه دهخدا
صاحب . [ ح ِ ](اِخ ) فتح الدین عبداﷲ. رجوع به عبداﷲبن محمد شود.
-
صاحب
دیکشنری عربی به فارسی
لنگه , جفت , همسر , کمک , رفيق , همدم , شاگرد , شاه مات کردن , جفت گيري يا عمل جنسي کردن , يار , شريک , همدست , رفيق شدن
-
صاحب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اصحاب و صَحابَة] sāheb ۱. مالک.۲. ملازم؛ معاشر؛ یار و دوست؛ همصحبت.