کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاحب جیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صاحب کافی
لغتنامه دهخدا
صاحب کافی . [ ح ِ ب ِ ] (اِخ ) وزیر کافی . لقب صاحب بن عباد. رجوع به صاحب بن عباد شود : ترا که صاحب کافی خریطه کش زیبدچهل درست که بخشش کنی چه دشوار است .خاقانی .
-
صاحب کرامت
لغتنامه دهخدا
صاحب کرامت . [ ح ِ ب ِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) دارای بزرگواری . ارجمند. بزرگوار. بخشنده : ای صاحب کرامت شکرانه ٔ سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را. حافظ.|| ولی و عارفی که دارای کرامت باشد. رجوع به کرامت شود.
-
صاحب مازندرانی
لغتنامه دهخدا
صاحب مازندرانی . [ ح ِ ب ِ زَ دَ ] (اِخ ) رجوع به صاحب علی آبادی شود.
-
صاحب مایه
لغتنامه دهخدا
صاحب مایه . [ ح ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) مایه ور. دارای مایه : صاحب مایه دوربین باشدمایه چون کم بُوَد چنین باشد.نظامی .
-
صاحب آباد
لغتنامه دهخدا
صاحب آباد. [ ح ِ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی ذیل جغرافیای قزوین گوید: و عمربن عبدالعزیز جهت خود در آنجا عمارت عالی ساخت در محله ٔ جوسق و اکنون آن زمین را صاحب آباد خوانند. (نزهةالقلوب ج 3 ص 58).
-
صاحب آباد
لغتنامه دهخدا
صاحب آباد. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان ، 36000گزی شمال باختری کاشان ، 2000گزی شوسه ٔ کاشان و قم . جلگه ، معتدل . سکنه 90 تن ، شیعه ، فارسی زبان . آب آن از قنات ، محصول غلات ، پنبه ، تنباکو، میوه جات . شغل زراعت و گله د...
-
صاحب آباد
لغتنامه دهخدا
صاحب آباد. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیگنان بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس ، 37000گزی شمال باختری بشرویه ، سر راه مالرو عمومی بشرویه به نیگنان . جلگه ، گرمسیر، سکنه 45 تن ، شیعه ، فارسی زبان . آب آن از قنات . محصول غلات ، پنبه ، ارزن ، باغات ، میوه ، ...
-
صاحب اختیار
لغتنامه دهخدا
صاحب اختیار. [ ح ِ اِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مختار. || لقبی بوده است در زمان سلاطین قاجار.
-
صاحب اسرار
لغتنامه دهخدا
صاحب اسرار. [ح ِ اَ ] (ص مرکب ) رازدار. نگاهدار سِر : صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام .حافظ.
-
صاحب افسر
لغتنامه دهخدا
صاحب افسر. [ ح ِ اَ س َ ] (ص مرکب ) تاجدار : قامت صاحب افسران حلقه ٔ افسری شده برده سجود افسرش با همه صاحب افسری .خاقانی .
-
صاحب البحر
لغتنامه دهخدا
صاحب البحر. [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) آذری طوسی آن را لقب برادر زردشت گفته و در «جواهرالاسرار» در شرح قصیده ٔ معروف خاقانی که با مطلع ذیل شروع میشود:فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسامی گوید: «در زمان گشتاسب دو برادر بودند، یکی را صاحب ا...
-
صاحب التحیوی
لغتنامه دهخدا
صاحب التحیوی . [ ح ِ بُت ْ ت َح ْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به علی بن محمد صاحب التحیوی شود.
-
صاحب الثدیة
لغتنامه دهخدا
صاحب الثدیة.[ ح ِ بُث ْ ث ُدْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ذوالثدیة شود.
-
صاحب الجلالة
لغتنامه دهخدا
صاحب الجلالة.[ ح ِ بُل ْ ج َ ل َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عنوان رسمی پادشاهان عرب کنونی است ، مانند اعلیحضرت در ایران .
-
صاحب الحال
لغتنامه دهخدا
صاحب الحال . [ ح ِ بُل ْ ] (اِخ ) رجوع به صاحب الزمان شود.