کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاتع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاتع
واژهنامه آزاد
مخفف صداقت امانت داري تعهد عدالت
-
واژههای همآوا
-
ساطع
واژگان مترادف و متضاد
۱. براق، پرتوافکن، تابان، درخشان، درخشنده ≠ تار، کدر ۲. آشکار، نمایان، هویدا
-
ساطع
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - تابان . 2 - برافراشته . 3 - آشکار. 4 - پراکنده .
-
ساطع
لغتنامه دهخدا
ساطع. [ طِ ] (ع ص ) بلندشونده و برآینده . (از منتهی الارب ) بلند شده چون بوی مشک . (المنجد). || بلند. (غیاث از منتخب ) (آنندراج ). افراخته شده و برداشته شده . (استینگاس ) (ناظم الاطباء). برافراشته چون گردن . (المنجد). || برآمده . دمیده ، چون : آفتاب ...
-
ساطع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sāte' ۱. برآینده؛ برافراشته.۲. درخشنده؛ درخشان؛ تابان.۳. دمنده.۴. دمیده.۵. [قدیمی] پراکنده.۶. [قدیمی] آشکار.
-
ساتا
واژهنامه آزاد
یکی از سرداران ماد