کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صاب
/sāb/
معنی
۱. گیاهی شیردار و تلخ.
۲. هر درخت یا گیاهی که وقتی شاخه یا برگ آن را بشکنند، مادهای شیرمانند از آن خارج شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) صبر زرد (گیا.).
-
صاب
لغتنامه دهخدا
صاب . (اِخ ) ابن ادریس . ابن ابی اصیبعه گوید: او طاطبن ادریس است . و صابئون به او منسوب اند. رجوع به ادریس شود. و شهرزوری در نزهةالارواح گوید: طاطة، صاب پسرادریس است و حنفا که آنان را صابیون خوانند به وی منسوبند. از سخنان اوست : کسی که عقل ندارد، غضب...
-
صاب
لغتنامه دهخدا
صاب . (ع اِ) ج ِ صابة. (منتهی الارب ).
-
صاب
لغتنامه دهخدا
صاب . (ع اِ) هر نباتی را گویند که آن را شیری باشد، یعنی در وقت بریدن و شکستن از آن چیزی برآید سفید، مانند شیر. (برهان قاطع). || درختی است که چون فشرده شود از او هیئت شیر آبی بیرون آید و اگر قطره ای از آن در چشم افتد، در نظر او چنان نماید که از آسمان ...
-
صاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] sāb ۱. گیاهی شیردار و تلخ.۲. هر درخت یا گیاهی که وقتی شاخه یا برگ آن را بشکنند، مادهای شیرمانند از آن خارج شود.
-
صاب
لهجه و گویش تهرانی
صاحب
-
واژههای مشابه
-
صاب بچه
لهجه و گویش تهرانی
بزرگ، پدر
-
صاب مرده
لهجه و گویش تهرانی
بی صاحب.(کنایه)آلت تناسلی
-
واژههای همآوا
-
ساب
واژگان مترادف و متضاد
-
صعب
واژگان مترادف و متضاد
بغرنج، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، غامض، مشکل، معقد، مغلق ≠ سهل
-
صعب
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (ق .) دشوار، سخت . ؛~ُالعبور جایی که عبور از آن مشکل باشد. ؛~ُالمنال دست نیافتنی ، دور از دست . ؛~ُالعلاج مرضی که به سختی درمان پذیرد. ؛~ُالوصول دارای امکان دستیابی دشوار.
-
ساب
لغتنامه دهخدا
ساب . (اِخ ) نام پسر ادریس نبی بوده و خود مردی دانا و حکیم . عقیده ٔ بعضی این است که نخستین پیغمبر آدم صفی و آخرین ساب بن ادریس است . وی و پیروان وی بپرستش کواکب خاصه آفتاب و ماه پرداختند و این طایفه را صابئین خوانند. و صاب معرب است . و یوز اسپ حکیم ...
-
سعب
لغتنامه دهخدا
سعب . [ س َ ] (ع ص ) هر چیز لزج که روان و دراز باشد از شراب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).