کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صائح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صائح
لغتنامه دهخدا
صائح . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صیحة.
-
جستوجو در متن
-
صایح
لغتنامه دهخدا
صایح . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به صائح ... شود.
-
صایح
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . صائح ] (اِفا.) صیحه زننده .
-
نقوق
لغتنامه دهخدا
نقوق . [ ن َ ] (ع ص ) صائح . (اقرب الموارد). آنکه نقیق کند. (یادداشت مؤلف ). ج ، نُقُق .
-
صائحة
لغتنامه دهخدا
صائحة. [ ءِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث صائح . || (اِ) آواز گریه و ماتم . (منتهی الارب ).
-
ناعر
لغتنامه دهخدا
ناعر. [ع ِ ] (ع ص ) صائح . (المنجد). آنکه فریاد می زند و به بانگ بلند صدا می زند. نعره زننده . رجوع به نعر شود.
-
زبیدات
لغتنامه دهخدا
زبیدات . [ زُ ب َ ] (اِخ ) نام شعبه ای است از زبید. این شعبه ملحق اند به «بعیر» از قبیله ٔ «اسلم » که یکی از قبائل «صائح » از شمر بنی طی میباشد. (از معجم قبائل العرب از کتاب عشائر العراق ص 208).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...