کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیْشَکْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیشک
لهجه و گویش تهرانی
گوسفند دو ساله نر
-
شیشک
لهجه و گویش تهرانی
گوسفند نر
-
جستوجو در متن
-
شیشو
لغتنامه دهخدا
شیشو. (اِ) تیهو. (ناظم الاطباء) (از برهان ). شیشک . (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). اسم فارسی طیهوج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شیشک . شیشاک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تیهو و شیشک و مترادفات دیگر شود. || جانوری شبیه بوزینه . (ناظم الاطباء). || ن...
-
بیاح
لغتنامه دهخدا
بیاح . [ بیا / ب َ ی ْ یا ] (ع اِ) شیشک . ماهی شیشک . (مهذب الاسماء). نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ). نوعی از ماهی خرد به اندازه ٔ یک وجب و آن گواراترین ماهی است و گفته اند کلمه ٔ دخیل است . (از ذیل اقرب الموارد).
-
شیشکک
لغتنامه دهخدا
شیشکک . [ شی ش َ ک َ ] (اِ مصغر) شیشک . || (تیهوی ) خرد و زیبا : آن شیشککان شاد از این سنگ بدان سنگ پوینده و ماننده مر آن پیک دمان را.سنایی (از آنندراج ).
-
شیشاک
لغتنامه دهخدا
شیشاک . (اِ) شیشک . گوسپند یکساله . (یادداشت مؤلف ) (از برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ). بچه ٔ گوسفند یکساله ، این لفظ ترکی است . (از آنندراج ) (از غیاث ) : خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو. مولوی (ا...
-
گیرا
لغتنامه دهخدا
گیرا. (نف ) مرکب از: گیر (گرفتن ) + الف پسوند فاعلی و صفت مشبهه . (حاشیه ٔبرهان چ معین ). گیرنده بسختی و محکمی و اخذکننده و با دست گیرنده . (ناظم الاطباء). گیرنده . (فرهنگ نظام ) (فرهنگ شعوری ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (بهار عجم ) : که پ...
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردسال میشینه که هنوز به یک سال عمر نرسیده خواه نر خواه ماده . بچه ٔ میش که ازبرای قربانی فصح ...
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) آلت موسیقی . آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن . (از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند.(رشیدی ). چنگ . (شعوری ). آنچه میزنند مثل رباب و بربط و چغانه و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ). چیزی که مطربان نوازن...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...
-
ماهی
لغتنامه دهخدا
ماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پهلوی ، «ماهیک » . هندی باستان ، «مستیه » (ماهی ). کردی ، «ماسی » . بلوچی ، «ماهی » ، «ماهی...