کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیوه و اشکال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیوه و اشکال
فرهنگ گنجواژه
سبک.
-
واژههای مشابه
-
stopping regime
شیوۀ توقف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] انواع شیوههای توقف وسایل نقلیۀ عمومی در یک مسیر
-
manner of articulation
شیوۀ تولید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] نحوۀ عبور هوا از مجرای آوایی هنگام تولید همخوانها
-
شیوۀ خطاطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] ← شیوۀ خوشنویسی
-
counter mode
شیوۀ شمارگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] یکی از روشهای معیار بهکارگیری رمز قالبی (block cipher) که در آن ابتدا دنبالهای از اعداد بهعنوان ورودی خوارزمی/ الگوریتم رمز وارد میشود، سپس قالبهای متن اصلی بهترتیب با قالبهای خروجی خوارزمی رمز ترکیب میشوند تا متن رمزشدۀ متناظر با...
-
شیوه زدن
لغتنامه دهخدا
شیوه زدن . [ شی وَ / وِ زَ دَ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، اهل فرقه بودن . عادتهای زشت داشتن . (فرهنگ لغات عامیانه ). حیله بکار بردن . (یادداشت مؤلف ). || عمل بد داشتن زن . منحرف بودن زن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیوه ای شود.
-
شیوه بازی
لغتنامه دهخدا
شیوه بازی . [ شی وَ / وِ ] (حامص مرکب ) صفت شیوه باز. || حیله . مکر. خدعه . نیرنگ . بامبول بازی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیوه باز شود.
-
شیوه تو
لغتنامه دهخدا
شیوه تو. [ شی وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
شیوه جو
لغتنامه دهخدا
شیوه جو. [ شی وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد. آب آن از رودخانه ٔ سردشت . راه آن اتومبیلرو. سکنه ٔ آن 152 تن . صنایع دستی آن جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیوه شو
لغتنامه دهخدا
شیوه شو. [ شی وَ ](اِخ ) دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن 127 تن . آب آن از رودخانه ٔ سردشت . صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیوه کار
لغتنامه دهخدا
شیوه کار. [ شی وَ / وِ ] (ص مرکب ) شیوه گر. شیوه باز. (ناظم الاطباء). رجوع به شیوه باز شود.
-
شیوه مند
لغتنامه دهخدا
شیوه مند. [ شی وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) شیوه باز. (ناظم الاطباء). رجوع به شیوه باز شود.
-
شیوه مندی
لغتنامه دهخدا
شیوه مندی . [ شی وَ / وِ م َ ] (حامص مرکب ) شیوه گری . (ناظم الاطباء). رجوع به شیوه گری شود.
-
خوش شیوه
لغتنامه دهخدا
خوش شیوه . [ خوَش ْ / خُش ْ شی وَ / وِ ] (ص مرکب ) آنکه در نگاشتن روش خوب دارد. آنکه به نوع خوش می نگارد.