کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شُیوع] šo(i)yu' فاش شدن؛ آشکار شدن؛ ظاهر و هویدا شدن.
-
جستوجو در متن
-
Siva
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیوا
-
shivah
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیوا
-
shewa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیوا
-
shiva
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیوا
-
shivvy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیوا
-
sage willow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خواهر شیوا
-
شیبا
فرهنگ نامها
(تلفظ: šibā) (= شیوا) ، آشفته ، شیفته .
-
سلیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: سلس] salis ۱. شیوا؛ فصیح.۲. = سَلِس
-
عبارت آرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] ebārat[']ārāy(')i آراستن سخن با الفاظ نغز و شیوا.
-
شیوانا
واژهنامه آزاد
مونث شیوا-فصیح- بلیغ-رسا-
-
فصیح
واژگان مترادف و متضاد
بلیغ، زباندان، زبانآور، شیوا، غرا، گشادهزبان
-
نیکوعبارت
لغتنامه دهخدا
نیکوعبارت . [ ع ِ رَ ] (ص مرکب ) فصیح . شیوا.
-
مرثا
واژهنامه آزاد
نام مادر حضرت مریم(س)؛ رسا، شیوا
-
بلیغ
واژگان مترادف و متضاد
۱. رسا، شیوا ۲. زبانآور، سخنآرا، چیرهزبان، فصیح ≠ الکن، نارسا