کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیله و پیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیله و پیله
معنی
(لَ یا لِ هُ. لَ یا لِ) (اِمر.) (عا.) مکر، نیرنگ .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیله و پیله
فرهنگ فارسی معین
(لَ یا لِ هُ. لَ یا لِ) (اِمر.) (عا.) مکر، نیرنگ .
-
شیله و پیله
لغتنامه دهخدا
شیله و پیله .[ ل َ / ل ِ وُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) (اصطلاح عامیانه ) سوسه . شایبه . مکر. خدعه : آدم بی شیله وپیله ای است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیله پیله شود.
-
شیله و پیله
فرهنگ گنجواژه
حیله، کلک، غَش، حیلهگری.
-
واژههای مشابه
-
شیله گشاد
لغتنامه دهخدا
شیله گشاد. [ ل ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 144 تن . آب آن از قنات . راه آن ماشین رو. صنایع دستی آن کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
پیله
لغتنامه دهخدا
پیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) محفظه ٔ ابریشمین کرم ابریشم . ماده ای که کرم ابریشم از لعاب دهن دور خود می تند و در ساخت ابریشم بکار می آید. (فرهنگ نظام ). بادامه . آن بادامچه بود که ابریشم ازاو گیرند. (لغت نامه ٔ اسدی ). اصل ابریشم و غوزه ٔ ابریشم که کرم ...
-
شیوه پیله
لغتنامه دهخدا
شیوه پیله . [ شی وَ/ وِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) شیله پیله . حیله و نیرنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیله پیله شود.
-
صاف و ساده
لغتنامه دهخدا
صاف و ساده . [ ف ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) صاف و پوست کنده . بی پرده . بی ریا. بی شیله پیله .
-
راستاحسینی
لغتنامه دهخدا
راستاحسینی . [ ح ُ س َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ،راسته حسینی . صاف و ساده . روراست . بی شیله و پیله . یک لخت . ظاهر و باطن یکی . رجوع به راسته حسینی شود.
-
بی سوسه
لغتنامه دهخدا
بی سوسه . [ سو س َ / س ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سوسه ) بی حیله . بدون شیله پیله . روراست : معامله ٔ بی سوسه ؛ معامله ای که در او هیچ حقه و تزویر نباشد. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به سوسه شود.
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رُ ] (ص ، ق ) (عامیانه ) بی پرده (گفتار) پوست کنده (گفتار). صریح . صریحاً. بالصراحة. گفته ٔ روشن و کمی تند نسبت به شنونده ناشی از صراحت خلق و راستگویی گوینده . (یادداشت مؤلف ). راست و صریح . بی پرده . بی پروا: حقیقت را رک پوست کنده می گویم . ...
-
ساده دل
لغتنامه دهخدا
ساده دل . [ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) مردم صادق و بی نفاق . (برهان ) (آنندراج ). بی نفاق . (رشیدی ). ساده لوح . ساده جگر. سینه صاف . (مجموعه ٔ مترادفات ). ساده . سلیم . سلیم دل . صاف صادق . بی مکر. بی حیله . بی تزویر. بی شیله پیله . که گربز نیست . پاک د...
-
بی
لغتنامه دهخدا
بی . (پیشوند) حرف نفی . مقابل با که کلمه ٔ اثبات است . بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت میگردد و مسمایی لازم است که قبل از آن ذکر کرده و به این صفت او را متصف سازند و بگویند آدم ...
-
ساده
لغتنامه دهخدا
ساده . [ دَ / دِ ] (ص ) بی نقش و نگار. (انجمن آرا) (آنندراج ). بی نقش . (شرفنامه ٔ منیری ). مقابل منقش . (برهان ). قماش خالی از نقوش . (شعوری ). بی نگار. اطلس (در فلک اطلس ) بی نقش . که نقش ندارد.مقابل نگارین و منقش و منقوش و گلدار: پرند ساده بود و پ...