کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیشه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیشه گردن
لغتنامه دهخدا
شیشه گردن . [ شی ش َ / ش ِ گ َ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از بی عقل و احمق باشد. (انجمن آرا) (ازفرهنگ اوبهی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : این شیشه گردنان که از این خیمه ٔ کبودبینام چون قرابه به گردن طنابشان .خاقانی .
-
شیشه گری
لغتنامه دهخدا
شیشه گری . [ شی ش َ / ش ِ گ َ ] (حامص مرکب ) حرفه و شغل شیشه گر. شیشه تراشی . شیشه سازی . بلورسازی . (یادداشت مؤلف ) : رودیست که کوثرش عدیل است آبش سلسال و سلسبیل است گه سیمگری نماید آبش گه شیشه گری کند حبابش . خاقانی .|| (اِ مرکب ) جای ساختن شیشه ....
-
شیشه گوراب
لغتنامه دهخدا
شیشه گوراب . [ شی ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش خمام شهرستان رشت . آب از نهر نورود از سفیدرود. سکنه ٔ آن 494 تن . زیارتگاه و 8 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
شیشه گیر
لغتنامه دهخدا
شیشه گیر. [ شی ش َ / ش ِ ] (ن مف مرکب ) (از عدد شش ) زن مبتلا به بیماری در شب زادن . (یادداشت مؤلف ).- شیشه گیر شدن ؛ مردن یا مبتلا به بیماری صعب شدن زاهو در شب ششم زادن . بیمار شدن یا درگذشتن زچه (زاهو) شش شب پس از وضع حمل به اضرار جن یا آل ، و این...
-
شیشه گیری
لغتنامه دهخدا
شیشه گیری . [ شی ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) شیشه گیر شدن . صفت یا حالت شیشه گیر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیشه گیر شود.
-
شیشه محل
لغتنامه دهخدا
شیشه محل . [ شی ش َ / ش ِ م َح َل ل / ح َ ] (اِ مرکب ) کوشک بلور. (ناظم الاطباء).
-
قلعه شیشه
لغتنامه دهخدا
قلعه شیشه . [ ق َ ع َ شی ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 27هزارگزی شمال کدکن و 4هزارگزی باختر کال چغوکی . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 253 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ،...
-
حباب شیشه
لغتنامه دهخدا
حباب شیشه . [ ح ُ ب ِ شی ش َ/ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبابی که از بند شدن هوا در جرم شیشه بماند : دل رقیب مگو نازک است چون دل من حباب شیشه کجا شیشه ٔ حباب کجا؟ وحید.گشاد عقده ٔ خاطر شکست اهل دل است که شیشه میشکندچون حباب شیشه شکست .تأثیر (از ...
-
خس شیشه
لغتنامه دهخدا
خس شیشه . [ خ َ س ِ شی ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خسی که در سبد بر اطراف اوساط شیشه ها گذارند تا با هم خورده شکسته نشوند. (آنندراج ) . خس و پنبه و خرده کاه که بین شیشه یا ظرفهای چینی گذارند که در صورت برخورد شیشه بهم یا ظرفهای چینی بهم شکست...
-
خنده ٔ شیشه
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ شیشه . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خنده ٔ می . خنده ٔ جام . خنده ٔ مینا. خنده ٔ صراحی . (مجموعه ٔ مترادفات ).
-
خون شیشه
لغتنامه دهخدا
خون شیشه . [ ن ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون مینا. کنایه از شراب انگوری .
-
شیشه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] šišebāz حیلهگر؛ مکار؛ حقهباز؛ شعبدهباز.
-
شیشه بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) šišebor کسی که پیشهاش بریدن شیشه و جا دادن آن میان در و پنجره است.
-
شیشه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) šišekār شیشهگر؛ شیشهساز؛ کسی که شیشه میسازد یا آلات و ادواتی از شیشه درست میکند.
-
شیشه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šišekāri ۱. شغل و عمل شیشهکار.۲. تزیین دیوار یا سقف خانه با قطعههای کوچک شیشه.