کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیشهبالابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
window lift, window regulator
شیشهبالابر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] سازوکاری برقی یا دستی برای بالا و پایین کردن شیشۀ کناری
-
واژههای مشابه
-
بالابر
واژگان مترادف و متضاد
آسانسور
-
بالابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bālābar = آسانسور
-
بالابر
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) آسانسور.
-
بالابر
لغتنامه دهخدا
بالابر. [ ب َ ] (نف مرکب ) به بالا برنده . حمل کننده بسوی بالا. صعوددهنده . صاعدکننده . || (اِ مرکب ) بالاتنه . (ناظم الاطباء).
-
window winder
دستگیرۀ شیشهبالابر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] دستگیرهای برای بالا و پایین کردن دستی شیشۀ کناری
-
شیشه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بطری، تنگ، قرابه ۲. آبگینه، جام، زجاج
-
شیشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) جسمی است شفاف وشکننده و بی شکل که از ذوب کردن سیلیکات به دست می آید.
-
شیشه
لغتنامه دهخدا
شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ) زجاج . آبگینه . زجاجه . (یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب (حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط با پتاس و سود حاصل می کنند و از آن ظروف و اوانی و عینک و جز آن می سازند و یکی از مواد گرانبهایی است که در تملک ان...
-
شیشه
لغتنامه دهخدا
شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ، اِ) درتداول زارعان خراسان این است که گویند روز ششم فروردین و شانزدهم و بیست وششم و سی وششم بهار معمولاً باران می آید و این بارانها برای محصول دیم نافع است . سالی که مرتباً در روزهای شیشه باران ببارد سال خوبی است و اگ...
-
شیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šiše مادهای سخت، شفاف، و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار میرود.〈 شیشهٴ نشکن: نوعی شیشه با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز میشود.
-
شیشه
دیکشنری فارسی به عربی
زجاج , قنينة
-
شیشَة
دیکشنری عربی به فارسی
قليان
-
شیشه شیشه
لغتنامه دهخدا
شیشه شیشه . [ شی ش َ / ش ِ شی ش َ / ش ِ ] (ق مرکب ) صراحی پس از صراحی . (ناظم الاطباء): او شیشه شیشه نوشابه خورد.