کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرین گوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیرین گشتن
لغتنامه دهخدا
شیرین گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شیرین گردیدن . شیرین شدن .- شیرین گشتن دهان ؛ شیرین کام و کامیاب گشتن : از آن جمله تلخی که بر من گذشت دهانم جز امروز شیرین نگشت . سعدی .رجوع به شیرین گردیدن و شیرین شدن شود.
-
شیرین آب
لغتنامه دهخدا
شیرین آب . (اِخ ) دهی است از بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه ٔ شیرین . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . سکنه ٔ آن 121 تن . آب از قنات . صنایع دستی آنجا قالیبافی . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. آب از سیمین رود. صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان . آب از چشمه . صنایع دستی آنجا شال و پارچه های ابریشمی وکرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش رزن شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 571 تن . آب از قنات .راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش فرمهین شهرستان اراک . آب از قنات . سکنه ٔ آن 473 تن . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش گرمی شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 217 تن . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر. سکنه ٔ آن 539 تن . آب از قنات . صنایع دستی آنجا قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 165 تن . آب از چاه و قنات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شیرین ادا
لغتنامه دهخدا
شیرین ادا. [ اَ ] (ص مرکب ) که با شیرینی ادای سخن کند. کسی که گفتار او با بلاغت و فصاحت بود. (ناظم الاطباء). خوش سرا و خوش بیان . (آنندراج ). || با حرکات و اطوار مطبوع و دلچسب : ساقیان نادره ، گوینده ٔ شیرین ادامطربان چابک و طمغاجی حاضرجواب . مختاری ...
-
شیرین بادام
لغتنامه دهخدا
شیرین بادام . [ ریم ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 150 تن . آب ازچاه . محصول عمده غلات و پشم و لبنیات . ساکنان از طایفه ٔ طیبی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شیرین باف
لغتنامه دهخدا
شیرین باف . [ ریم ْ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) قسمی از جامه که ظریف بافته شده باشد.(ناظم الاطباء). نام قماشی لطیف . (از آنندراج ). شیرین بافت . نوعی از جامه ٔ لطیف که آنرا بغلط سری صاف گویند، و از بعضی اساتذه مسموع است که به معنی جامه که نه نهایت غفص ب...
-
شیرین بلاغ
لغتنامه دهخدا
شیرین بلاغ . [ ریم ْ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. سکنه ٔ آن 430 تن . آب از چشمه . صنایع دستی زنان آنجا بافتن جاجیم و قالیچه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
شیرین بلاغ
لغتنامه دهخدا
شیرین بلاغ .[ ریم ْ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کاغذکنان شهرستان خلخال . آب از دو رشته چشمه . صنایع دستی زنان جاجیم و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).