کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرینرُست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
xerophyte, drought-enduring plant, drought-persistant plant
خشکیرُست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاه مقاوم به خشکی
-
geophyte
خاکرُست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی که در مرحلهای از رشد بر روی آن خاک میریزند و ممکن است در زیر خاک نیز محصول بدهد
-
رست کردن
لغتنامه دهخدا
رست کردن . [ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متبلور شدن . (یادداشت مؤلف ).- رست کردن شکر ؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رست شدن و رس شدن شود. || محکم کردن . (یادداشت مؤلف ) : سر خنب کردیم در حال رست سر خود گرفتیم چالاک و چست .نزاری قهستانی (د...
-
سایه رست
لغتنامه دهخدا
سایه رست . [ ی َ / ی ِ رُ ] (ن مف مرکب ) کنایه از ناز پرورده . (غیاث ). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج ) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رُست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج ).|| مفت خوار و رای...
-
چوب رست
لغتنامه دهخدا
چوب رست . [ رُ ] (ن مف مرکب ) رسته بر چوب . رستنی هائی که بر روی چوب میرویند . (واژه های نو فرهنگستان ).
-
سایه رست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sāyerost ۱. گیاهی که در زیر سایۀ درختان بروید و نمو کند؛ روییدۀ در سایه.۲. [مجاز] نازپرورده؛ به نازونعمت پرورشیافته.
-
hydrophyte, hygrophyte 1
آبرُست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی که در شرایط مرطوب یا در آب رشد میکند
-
بن رست
دیکشنری فارسی به عربی
راديکالي
-
رست کین
واژهنامه آزاد
سکسکه (صدای گلو)
-
گچ شیرین
لغتنامه دهخدا
گچ شیرین . [گ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از گل که در عمارت به کار برندو به تر شدن از هم ریزد و این متعارف هندوستان است معلوم نیست که در ولایت هم هست یا نیست . (آنندراج ).
-
کانی شیرین
لغتنامه دهخدا
کانی شیرین . (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع در 43هزارگزی شمال دیوانده و 7هزارگزی شمال قوچان . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری و دارای 130 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبوب و لبنیات است و اهالی به ک...
-
کوشک شیرین
لغتنامه دهخدا
کوشک شیرین . [ ک ِ ] (اِخ ) معرب آن قصرشیرین است . (انجمن آرا). رجوع به قصرشیرین و انجمن آرا شود.
-
گرناوه شیرین
لغتنامه دهخدا
گرناوه شیرین . [ گ َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان مشهد، واقع در 68 هزارگزی شمال باختری کبودگنبد. هوای آن گرم ، دارای 60 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه آن مالرو است ...
-
شیریندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: širin doxt) (شیرین + دخت = دختر) ، دختر شیرین ؛ (به مجاز) زیبا ، گرامی ، عزیز .
-
شیرینزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: širin zād) (به مجاز) ویژگی آن که عزیز و گرامی است و تولدش دلپذیرش و دلنشین است .