کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرپخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرپخت
لغتنامه دهخدا
شیرپخت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیربخت : تن وی را به روغنی که اندر وی قبض نباشد چون روغن خیری و روغن شیر پخت تازه بمالند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گروهی گویند دو روز شکر سوده با روغن شیرپخت تازه می دهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ص 164...
-
جستوجو در متن
-
شیربخت
لغتنامه دهخدا
شیربخت . [ ب َ ] (اِ مرکب ) روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیرپخت : ده درمسنگ روغن گاو و ده درمسنگ روغن شیربخت تازه ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اگر قلیه خواهند نخست به آب پزندپس به روغن شیربخت تازه بریان کنند [ گوشت گاو کوهی را ] . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ...
-
شیره
لغتنامه دهخدا
شیره . [ رَ / رِ ] (اِ) عصیر. آنچه به فشردن از میوه یا نباتی برآید. عصاره . (یادداشت مؤلف ). افشرده که به عربی عصاره گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). عصیر میوه جات . (ناظم الاطباء). آب فشرده ٔ میوه . آب میوه .- شیره ٔ روان ؛ به اصطلاح اطبا، شیره ٔ رقی...
-
روغن
لغتنامه دهخدا
روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ) هر ماده ٔ دسم و چربی که در حرارت متعارفی میعان داشته باشد خواه حیوانی بود مانند روغن گوسپند و گاو وجز آن و یا نباتی مانند روغن بادام و زیتون و کرچک و جزء آن . دهن . (ناظم الاطباء). آنرا از دوغ گوسفند وگاو و امثال آن می گی...