کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیره دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیره خنک
لغتنامه دهخدا
شیره خنک . [ رَ / رِ خ ُ ن َ ] (اِ مرکب ) تخم خرفه و تخم گشنیز و تخم کاهو و تخم کاسنی را نرم کوفته و در تنزیبی بندند و میان آب نهند و برمجیدن گیرند تا تمام جزء لطیف آن به آب درآید و به شب در ایاز نهند و صبح ناهار آشامند. (یادداشت مؤلف ).
-
شیره فروش
لغتنامه دهخدا
شیره فروش . [ رَ / رِ ف ُ ] (نف مرکب ) دباس . که فروختن شیره پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ). ربی . (منتهی الارب ).
-
شیره کش
لغتنامه دهخدا
شیره کش . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ ](نف مرکب ) تریاکی . که شیره ٔ تریاک کشد. (یادداشت مؤلف ). || آنکه عصاره ٔ میوه را استخراج کند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیره و شیره ای شود.
-
شیره کشی
لغتنامه دهخدا
شیره کشی . [ رَ / رِ ک َ /ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کشیدن شیره و عصاره ٔ هر چیزی .(یادداشت مؤلف ). || تدخین و استعمال شیره ٔ تریاک . دود کردن شیره ٔ تریاک . (یادداشت مؤلف ).
-
شیره گر
لغتنامه دهخدا
شیره گر. [ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) عصار. (مهذب الاسماء). شیره گیر. که شیره و عصاره ٔ گیاه یا دانه ای را بگیرد. (از یادداشت مؤلف ).
-
شیره مالی
لغتنامه دهخدا
شیره مالی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) به شیره اندودن . || فریب دادن . (یادداشت مؤلف ).- شیره مالی کردن ؛ گول زدن .
-
ارده شیره
لغتنامه دهخدا
ارده شیره . [ اَ دَ / دِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نوعی حلوا که از شیره ٔ انگور و ارده کنند.
-
شیره خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیرهکشخانه، شیرکخانه› [منسوخ] širexāne ۱. جایی که در آن شیرۀ تریاک میکشند.۲. میخانه.
-
شیره کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) širekeš کسی که شیره میکشد؛ آنکه شیرۀ تریاک دود میکند.
-
شیره گوشت
دیکشنری فارسی به عربی
مرق
-
شیره قند
دیکشنری فارسی به عربی
دبس
-
شیره گیاهی
دیکشنری فارسی به عربی
حليب , سائل , سائل المطاط
-
شیره تِریاک
لهجه و گویش بختیاری
šira teryâk شیرهتریاک (مایع غلیظ و سیاه رنگى که از جوشاندنآبوسوختهتریاکبهدستآید).
-
ارده شیره
لهجه و گویش تهرانی
آمیزه روغن کنجد و شیره انگور
-
خیک شیره
لهجه و گویش تهرانی
چاق