کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیره جین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیره جین
لغتنامه دهخدا
شیره جین . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان سراب . سکنه ٔ آن 1913تن . آب از قنات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
واژههای مشابه
-
شیرة
لغتنامه دهخدا
شیرة. [ ش َ ی َ رَ ] (ع اِ) واحد شیَر. یعنی یک درخت . (ناظم الاطباء).
-
شیرة
لغتنامه دهخدا
شیرة. [ ش َی ْ ی ِ رَ ] (ع ص ) نیکو: قصیدة شیرة؛ قصیده ٔ نیکو. (ناظم الاطباء).
-
شیره به شیره کردن
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ. بِ. ~ . کَ دَ) (مص ل .) (عا.) پیاپی زاییدن .
-
ارده شیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ardešire حلواارده.
-
phloem sap
شیرۀ پرورده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] محلولی غلیظ حاوی قندها و پروتئینها و مواد معدنی که در آوند آبکش جریان دارد
-
xylem sap
شیرۀ خام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] محلولی رقیق حاوی برخی مواد معدنی و نمکها و مقدار بسیار کمی قند که در آوند چوبی جریان دارد
-
digestive juice
شیرۀ گوارشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] مخلوط موجود در معده در هنگام گوارش که حاوی مواد درحالگوارش و ترشحات دستگاه گوارش است
-
جبل شیره
لغتنامه دهخدا
جبل شیره . [ ج َ ب َ ل ِ ؟ ] (اِخ ) در ولایت ترکستان در اراضی شامش است و معادن نفت و فیروزه و طلاو روی و آهن در آن کوه بسیار است و در آنجا سنگی ساکن پیدا شود که چون در آتش افکنند سفید گردد و اثوابی که بدان بشویند بغایت پاک و لطیف شود. (از حبیب السیر ...
-
شیره کشیدن
لغتنامه دهخدا
شیره کشیدن . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصاره ٔ آن . (یادداشت مؤلف ). || شیره ٔ تریاک استعمال کردن . صرف کردن شیره ٔ تریاک یا بلعیدن دود آن . سوخته ٔ تریاک ک...
-
شیره ای
لغتنامه دهخدا
شیره ای . [ رَ / رِ ] (ص نسبی ) آنکه شیره فروشد. (یادداشت مؤلف ). || آنکه شیره ٔ تریاک استعمال کند کشیدن را. آنکه شیره ٔ تریاک کشدبا حقه ٔ وافور. آنکه شیره ٔ تریاک تدخین کند. (یادداشت مؤلف ). || منسوب به شیره ٔ انگور. از شیره ٔ انگور: مربای شیره ای...
-
شیره پز
لغتنامه دهخدا
شیره پز. [ رَ / رِ پ َ ] (نف مرکب ) دباس . که شیره پزد. که دوشاب پزد. (یادداشت مؤلف ).
-
شیره پزخانه
لغتنامه دهخدا
شیره پزخانه . [ رَ / رِ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن شیره درست کنند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیره شود.
-
شیره پزی
لغتنامه دهخدا
شیره پزی . [ رَ / رِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شیره پز. || (اِمرکب ) دکان و محل پختن شیره . رجوع به شیره پز شود.