کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرزا
لغتنامه دهخدا
شیرزا. (نف مرکب ) تولیدکننده ٔ شیر. || داروئی که شیر را زیاد کند. شیرزاد. (از ناظم الاطباء). رجوع به شیرزاد شود.
-
شیرزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] širzā = شیرزاد
-
جستوجو در متن
-
شیرزاد
لغتنامه دهخدا
شیرزاد. (اِ مرکب ) گونه ای لیکن که بر روی تنه ٔ درختان دیگر میروید و ببزرگی یک نخود تا یک گردو میرسد و التصاق کامل به درخت پایه ٔ خود دارد. گونه ای از آن در سیستان فراوان است و زنان بجهت ازدیاد شیر آن را میخورند (وجه تسمیه به همین مناسبت است ). شیرزا...
-
حناء احمر
لغتنامه دهخدا
حناء احمر. [ ح ِن ْ نا ءِ اَ م َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قَطلَب . (اقرب الموارد). شیرزا. بوخنو. شماری . فیعب . عصیرالدب . قاتل ابیه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به قاتل ابیه و قطلب شود.
-
خرچکوک
لغتنامه دهخدا
خرچکوک . [ خ َ چ َ ] (اِ) دستنبو. شمامه را گویند و بعضی گویند گیاهی است که خوردن آن شیر زنان افزاید و چون از چکوک که نام گیاهی است بزرگتر است او را بدین نام خوانند و آنرا خروک نیز گویند و بعضی گفته چکوک خرفه است . (از آنندراج ). گیاهی که خروک نیز گوی...
-
بوزیدان
لغتنامه دهخدا
بوزیدان . (اِ) دارویی است که از مصر آورند و بعربی مستعجل خوانند و بجهت فربهی استعمال کنند. اگر با شیر گوسفند یا آرد برنج ، حلوا سازند و بخورند بدن را فربه کند. (برهان ) (آنندراج ). بیخی است سپید، درازتر انگشتی . مبهی و محرک جماع و مسهل زردآب و تریاق ...