کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیرده
/širdeh/
معنی
شیردهنده؛ زن یا حیوان ماده که شیر میدهد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دایه، ربیبه، مرضع، مرضعه ≠ شیرخوار
دیکشنری
milch
-
جستوجوی دقیق
-
شیرده
واژگان مترادف و متضاد
دایه، ربیبه، مرضع، مرضعه ≠ شیرخوار
-
شیرده
لغتنامه دهخدا
شیرده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) انسان و یا حیوانی که شیر می دهد. (ناظم الاطباء). شیردهنده . (فرهنگ فارسی معین ).- پستان شیرده ؛ پستانی که شیر داشته باشد. (ناظم الاطباء).- گاو شیرده . رجوع به همین عنوان شود.
-
شیرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) širdeh شیردهنده؛ زن یا حیوان ماده که شیر میدهد.
-
واژههای مشابه
-
گاو شیرده
لغتنامه دهخدا
گاو شیرده . [ وِ دِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی که بسیار شیر دهد.گاو دوشا. گاو ماده . رجوع به گاو و گاو ماده شود.- گاو شیرده کسی بودن (مثل ...). رجوع به گاو و گاو دوشا شود.
-
بچه شیرده
لغتنامه دهخدا
بچه شیرده . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) آن زن که بچه شیر دهد. مرضع. مرضعة. زن بچه شیرده . راضعة.
-
جستوجو در متن
-
مرضعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مرضعَة، جمع: مرضعات و مراضع] [قدیمی] morze'e شیرده (زن).
-
مُرْضِعَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
زن شیرده
-
مرضع
واژگان مترادف و متضاد
دایه، ربیبه، شیرده، مرضعه
-
lactescent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لاکتوز، شیری، شیر مانند، شیرده
-
milch
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیرین، شیرده، دوشا
-
مَرَاضِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
زنان شيرده (جمع مرضعه )
-
دُوشِنى
لهجه و گویش بختیاری
dušeni دوشیدنى، گوسفند و گاو شیرده.
-
دوشائی
لغتنامه دهخدا
دوشائی . (ص ) دوشایی . شیرده . دوشا. رجوع به دوشایی شود.